کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنشانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
onlay
برنشانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] پیوندینهای که در فرایند پیوند یا کاشت بر سطح بافت آسیبدیده جایگیر میشود
-
واژههای مشابه
-
epithelial onlay
برنشاندۀ پوششی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ پوششی که کاملاً هماندازۀ محل زخم نیست و یاختههای پوششی در فضاهای خالی بین لبۀ آن و زخم رشد میکنند
-
onlay bone graft
پیوندینۀ استخوانی برنشانده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پیوند] نوعی پیوندینۀ استخوانی که بر روی بخش قشری استخوان دریافتکنندۀ پیوند مستقر میشود
-
جستوجو در متن
-
نصب شدن
لغتنامه دهخدا
نصب شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا کرده شدن . برقرار شدن . || برنشانده شدن . (ناظم الاطباء). || گماشته شدن . منصوب شدن . رجوع به منصوب شود.
-
مغروس
لغتنامه دهخدا
مغروس . [ م َ ] (ع ص ) شجر مغروس ؛ درخت نشانیده شده بر زمین . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کاشته . نشانده . برنشانده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در دل عارفان حضرت توصد نهال از محبتت مغروس . سنائی .- مغروس گرداندن ؛ مغروس گردانیدن . کاشتن . نشان...
-
بربلندین
لغتنامه دهخدا
بربلندین . [ ب َ ب ُ ل َ ] (اِ مرکب ) موهای مرغوله ٔ سر که بالای پیشانی برآمده باشد. (آنندراج ). زلف معلق و آویزان بر بالای پیشانی . (ناظم الاطباء). || آرایش که بالای در باشد. (آنندراج ). زینت های بنایی جلو درهای عمارت . (ناظم الاطباء) : در او افراشت...
-
پیاده کردن
لغتنامه دهخدا
پیاده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال . (منتهی الارب ). پیاده گردانیدن . از مرکب بزیر آوردن . پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر : پیاده کند ترک چندان سوارکز اختر نباشد مر آ...
-
نصب
لغتنامه دهخدا
نصب . [ن َ ] (ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داء. (متن اللغة) (المنجد). نُصب . نُصُب . (متن اللغة). || سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بلاء. (المنجد) (متن اللغة). شر. تعب . (متن اللغة). نُصب . نُصُب . (مت...