کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برنس
/bornos/
معنی
۱. کلاه دراز.
۲. کلاه درویشی؛ برکی.
۳. جامهای که کلاه هم داشته باشد: بارانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] bornos ۱. کلاه دراز.۲. کلاه درویشی؛ برکی.۳. جامهای که کلاه هم داشته باشد: بارانی.
-
برنس
فرهنگ فارسی معین
(بُ نُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - کلاه درویشی . 2 - جامه ای که کلاه بر سر آن باشد.
-
برنس
لغتنامه دهخدا
برنس . [ ب َ ن َ ] (اِ) مقراض و کازود. (ناظم الاطباء).
-
برنس
لغتنامه دهخدا
برنس . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) برنش . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء).
-
برنس
لغتنامه دهخدا
برنس . [ ب ُ ن ُ ] (اِ) جامه و کلاه پشمین گنده که بیشتر نصاری و ترسایان پوشند و بر سر نهند. (از برهان ). جامه ای که از پشم سیاه بافند و نادر سفید هم باشد، و آن لباس ترسایان و نصاری است . (ازغیاث ) (از آنندراج ). جبه ای که سر و بدن را بتمامه می پوشاند...
-
جستوجو در متن
-
Peter Behrens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیتر برنس
-
برانس
لغتنامه دهخدا
برانس . [ ب َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ بُرْنُس . (منتهی الارب ) (السامی ). کلاه دراز که ترسایان می پوشیدند. (آنندراج ). رجوع به برنس شود.
-
قبعة
لغتنامه دهخدا
قبعة. [ ق ُب ْ ب َ ع َ] (ع اِ) جامه پاره است شبیه برنس . (منتهی الارب ).
-
برنش
لغتنامه دهخدا
برنش . [ ب َ ن ِ ] (اِ) برنس . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء). و رجوع به برنیش شود.
-
تبرنس
لغتنامه دهخدا
تبرنس . [ ت َ ب َ ن ُ ] (ع مص ) بُرنُس (کلاه دراز و جامه ٔ کلاه دار،از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن ) پوشیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
انوشا
لغتنامه دهخدا
انوشا. [ اَ ] (اِ) مذهب و کیش گبران . (هفت قلزم ) (برهان ). کیش زردشتیان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : روم خدمت کنم در دین عیسی برآرم برنس و زنارانوشا. خاقانی .|| شادی و خرمی . (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ). || عدالت . (برهان ) (ناظم...
-
باشلق
لغتنامه دهخدا
باشلق .[ ل ِ ] (ترکی ، اِ) کلمه ٔ ترکی است [ از باش بمعنی سر و لیق حرف نسبت ]، کلاه پیوسته به شنل . (یادداشت مؤلف ). برنس . کلاهی که بر یقه ٔ جامه ای دوخته شده باشد. || کَلَّگی . (یادداشت مؤلف ) (دزی ج 1 ص 49). || روسری .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد برنسی فاسی مالکی ، مکنی به ابوالفضل و معروف بشیخ زروق و ملقب بشهاب الدین . او راست : قواعدالطریقة فی الجمع بین الشریعة والحقیقة و شرح الحکم العطائیه لابن عطأاﷲ. وفات وی به سال 899 هَ .ق . بود. و در تاج العروس (در ماد...
-
پور سقا
لغتنامه دهخدا
پور سقا. [ رِ س َق ْ قا ] (اِخ ) در لغت نامه های فارسی می نویسند که پورسقا همان شیخ صنعان است که عاشق دختری ترسا شد و دین او اختیار کرد و سپس توبه کرد.و گویند هفتصد مرید داشت . خاقانی گوید : بدل سازم به زنار و به برنس ردا و طیلسان چون پور سقا. خاقانی...