کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برنده
/barande/
معنی
۱. کسی که چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد.
۲. کسی که در قمار یا مسابقه پیروز شود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بران، برا، تند، تیز
۲. قاطع ≠ کند
۳. موثر، کاری
۴. زایلکننده
دیکشنری
bearer, biting, gainer, incisive, keen, winning, remover, trenchant, victor, victorious, winner
-
جستوجوی دقیق
-
برنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. بران، برا، تند، تیز ۲. قاطع ≠ کند ۳. موثر، کاری ۴. زایلکننده
-
برنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیروز، فاتح، قهرمان ۲. حامل ≠ بازنده
-
برنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) barande ۱. کسی که چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد.۲. کسی که در قمار یا مسابقه پیروز شود.
-
برنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) borande ۱. دارای توانایی برای بریدن؛ تیز.۲. [عامیانه، مجاز] دارای توانایی در انجام کارها؛ قاطع.
-
برنده
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ دِ) (ص .) 1 - دارای برد. 2 - پیروز، موفق .
-
برنده
فرهنگ فارسی معین
(بُ رَّ دِ) (ص .) 1 - دارای ویژگی یا توانایی بریدن . 2 - تیز، بران . 3 - جدی ، مؤثر و سخت .
-
برنده
لغتنامه دهخدا
برنده . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف ، اِ) نعت فاعلی از بردن . باربردار. (ناظم الاطباء). حمل کننده . حامل . آنکه چیزی را از جایی به جای دیگر برد. (فرهنگ فارسی معین ) : همه پاک رستم به بهمن سپردبرنده به گنجور او برشمرد. فردوسی .برنده بدو گفت کای تاجوریکی شا...
-
برنده
لغتنامه دهخدا
برنده . [ ب ُ رَ / ب ُرْرَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از بریدن . قطعکننده . (آنندراج ). آنکه چیزی را قطع کند. کسی که چیزی را ببرد. (فرهنگ فارسی معین ). جازح . حاذم . خَدِب . صارم . عَضب . فاصل . قاضب . قاطع. قُرصوف . قَصّال . قطّاع . هَذّ.هَذاهِذ. هَذ...
-
برنده
دیکشنری فارسی به عربی
حاد , فائز , فوز
-
واژههای مشابه
-
incisal edge, incisal margin, incisal surface, margo incisal, shearing edge
لبۀ بُرنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] بخشی از تاج دندانهای قدامی که عمل بریدن را انجام میدهد
-
بُرندۀ کناری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← پیشِ کناری
-
بُرندۀ مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← پیشِ مرکزی
-
دندان بُرنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← دندان پیش
-
دل برنده
لغتنامه دهخدا
دل برنده . [ دِ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ دل . زیبارویی که دل از آدمی برباید. دلبر : ای دل برنده هرچه توانی همی کنی میدان فراخ یافته ای گوی زن هلا.مسعود رازی .