کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنج کوبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پادنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ پاملخ] ‹پادنگه، دنگ› pādang ۱. چوبی شبیه تخماق در دستگاه برنجکوبی که آن را با پا حرکت میدهند و شلتوک را با آن میکوبند تا برنج از پوست جدا شود.۲. نوعی ساعت که پاندول آن شبیه پادنگ است.
-
دنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dang دستگاهی که با آن شلتوک را میکوبند تا برنج از پوست جدا شود؛ آلت شالیکوبی.
-
دَنگ
لهجه و گویش تهرانی
وسیله کوبیدن، آب دنگ، پادنگ،وسیله برنج کوبی
-
رزازی
لغتنامه دهخدا
رزازی . [ رَزْ زا ] (حامص ) شغل رَزّاز. برنج کوبی . (ناظم الاطباء). کار برنج کوب . (از فرهنگ نظام ). || (ص نسبی ) منسوب به رَزّاز. (ناظم الاطباء).
-
polishing 1
براقسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] 1. فرایندی که در آن سطح مواد غذایی را براق میکنند 2. براق کردن سطح دانههای برنج در آخرین مرحلۀ شالیکوبی
-
پادنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده می شود. 2 - نوعی ساعت که پاندول آن مانند پادنگ باشد.
-
شاهی
لغتنامه دهخدا
شاهی . (اِخ ) (شهر) نام مرکز شهرستان شاهی سکنه ٔ شهر شاهی به اضافه ٔ جمعیت هفت آبادی تابع آن در حدود 18000 تن است و کارخانه ٔ گونی بافی ، نساجی ، کنسروسازی و برنج کوبی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). نام سابق آن علی آباد بوده است .
-
اسکوروچی
واژهنامه آزاد
شامل 2 بخش است «اسکورو» و «چی» اسکورو محلی در بازاروکیل که طاق اسکورو (دالان مجاور) آن جزء آثار ثبت شده می باشد. این محل کارگاهی برای بسته بندی پنبه و برنج کوبی بوده است.
-
نکا
لغتنامه دهخدا
نکا.[ ن ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان قره طقان بخش بهشهرشهرستان ساری ، در 25کیلومتری جنوب باختری بهشهر، سرراه شوسه ٔ ساری به بهشهر واقع است و 2000 تن سکنه دارد. رودخانه ٔ نکا آن را مشروب می کند. محصولش برنج ، غلّه ، مرکبات ، پنبه ، کنف و کنجد است . ...
-
صحن سرا
لغتنامه دهخدا
صحن سرا. [ ص َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه ، معتدل ، مرطوب مالاریائی . سکنه 432 تن . آب از نهر پل رود. محصول برنج ، چای ، کنف ، ابریشم ، صیفی . شغل اهالی زراعت . ما...
-
چابک سر
لغتنامه دهخدا
چابک سر. [ ب ُ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، در سی ودو هزارگزی جنوب خاوری رودسر، سر راه شوسه ٔ رودسر به شهسوار کنار دریا جلگه ، معتدل ، مرطوب . آب آن از نهر مایده ، محصول آنجا برنج و مرکبات و چای ، شغل اهالی زراعت ، ر...
-
شلتوک
لغتنامه دهخدا
شلتوک . [ ش َ ] (اِ) چلتوک . شالی . (یادداشت مؤلف ). شالی و برنجی که هنوز از پوست برنیاورده باشند. (از برهان ) (از غیاث ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : چو شلتوک آمد به دنیا درون به چاهی ز کربال شد سرنگون . بسحاق اطعمه ...
-
لشکرک
لغتنامه دهخدا
لشکرک . [ ل َ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرم آبادشهرستان تنکابن ، واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری تنکابن و چهل هزارگزی خرم آباد. دشت . معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای 400 تن سکنه . شیعه . گیلکی و فارسی زبان . آب آن از رودخانه ٔ چشمه کیله . محصول آن...
-
پادنگ
لغتنامه دهخدا
پادنگ . [ دَ ] (اِ مرکب ) دنگ برنج کوبی پائی و دنگ چوبی باشد به هیأت سر و گردن اسب و چون پای بر یک سر آن نهند سر دیگر بلند شود و چون پای بردارند آن سر دیگر فرود آید و شلتوک کوفته شود و برنج از پوست برآید و برای جدا کردن پوست دیگر غلات نیز بکار است ....
-
پهمدان
لغتنامه دهخدا
پهمدان . [ پ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دهشال بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان ، واقع در 11 هزارگزی شمال خاوری آستانه . جلگه ، معتدل مرطوب . دارای 1501 تن سکنه ، آب آن از حشمت رود از سفیدرود، محصول آنجا برنج و ابریشم و کنف و صیفی کاری . شغل اهالی زراع...