کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنج زار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
rice leaf smut
سیاهک برگی برنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] سیاهک ناشی از اِنتیلوما اوریزای (Entyloma oryzae) در برگ و غلاف برنج که نشانۀ آن لکهها یا رگههای کوچک سیاه و اندکی برآمده است
-
rice-based diet
رژیم برنجپایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیمی غذایی که در آن برنج بهعنوان قوت غالب و پرمصرفترین مادۀ غذایی پذیرفته شده است
-
straight head of rice, rice straight head
راستخوشگی برنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] اختلالی در برنج که نشانۀ عمدۀ آن راست ایستادن خوشه و برگ و عقیم ماندن گلها و سبز ماندن بوتههاست
-
دانه های برنج
دیکشنری فارسی به عربی
رز
-
آفت برنج انبار شده
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šâšla طاری: šâša طامه ای: šâšile طرقی: lulu / šipišak کشه ای: šâša نطنزی: šâša / lulu
-
شیر(و)برنج
فرهنگ گنجواژه
نوعی خوراکی
-
برنج وی دار
واژهنامه آزاد
افزایش حجم برنج هنگام پخت
-
دیروز یک کیلو برنج خریدم.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hezze ye kilu berenǰ-em behri. طاری: heze-m yek kilu berenǰ behri. طامه ای: hezze i kilu beranǰ-om bo:ri. طرقی: hezze yak kilu-m berenǰ behri. کشه ای: hezze yek kilu berenǰ-em behri. نطنزی: hezze ye kilu berenǰ-om bahri.
-
بصورت رشته های برنج مانند دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
رز
-
دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی
دیکشنری فارسی به عربی
حلوي
-
میله های عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
دیکشنری فارسی به عربی
عيدان الطعام
-
جستوجو در متن
-
چلتوک زار
لغتنامه دهخدا
چلتوک زار. [ چ َ ] (اِ مرکب ) شلتوک زار. زمینی که در آن برنج کارند. برنج زار. شالی پایه . شالی زار. و رجوع به شالی پایه و شالی زار شود.
-
زار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (پس .) پسوند مکان که انبوهی و فراوانی را می رساند: برنج زار، بنفشه زار.
-
برنجار
لغتنامه دهخدا
برنجار. [ ب ِ رِ ] (اِ مرکب )مخفف برنج زار است که شالی زار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از هفت قلزم ). رجوع به برنج زار و شالی زار شود.
-
شالی زار
لغتنامه دهخدا
شالی زار. (اِ مرکب ) کشتزار برنج . آنجا که برنج کارند.