کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برنایی
/bornāy(')i/
معنی
جوانی: ◻︎ گرچه برنایی از میان برخاست / چون کنم حرص همچنان برجاست (نظامی۴: ۵۶۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جوانی، شباب، نوجوانی ≠ کهولت، پیری
دیکشنری
maturity, puberty, pubescence, youth
-
جستوجوی دقیق
-
برنایی
واژگان مترادف و متضاد
جوانی، شباب، نوجوانی ≠ کهولت، پیری
-
برنایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bornāy(')i جوانی: ◻︎ گرچه برنایی از میان برخاست / چون کنم حرص همچنان برجاست (نظامی۴: ۵۶۱).
-
برنایی
لغتنامه دهخدا
برنایی . [ ب َ / ب ُ ] (حامص ) برنائی . جوانی . (غیاث ) (آنندراج ). برناهی . حداثة. (از دهار). شباب . شبیبة : کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترا دیدم به برنایی فسارآهخته و لانه . کسائی .برین کار او پیشدستی کندبه برنایی و تندرستی کند. فردوسی...
-
جستوجو در متن
-
برنائی
لغتنامه دهخدا
برنائی . [ ب َ / ب ُ ] (حامص ) برنایی . رجوع به برنایی شود.
-
جوانی
واژگان مترادف و متضاد
برنایی، شباب ≠ پیری، کهولت
-
شباب
واژگان مترادف و متضاد
برنایی، جوانی ≠ پیری
-
نوجوانی
واژگان مترادف و متضاد
برنایی، شباب، طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوخاستگی ≠ پیری
-
حداثت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تازگی، نوی ≠ کهنگی، قدمت ۲. ابتدا، اوان، اول ≠ انتها ۳. برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی
-
لانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāne ۱. بیکاره؛ تنبل: ◻︎ کنون جویی همی حیلت که گشتی سست و بیطاقت / تو را دیدم به برنایی فسارآهخته و لانه (کسائی: ۵۸).۲. بیقید.
-
روز جوانی
لغتنامه دهخدا
روز جوانی . [ زِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روزگار و ایام جوانی : دریغ روز جوانی و عهد برنایی نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی .سعدی .
-
برناهی
لغتنامه دهخدا
برناهی . [ب َ / ب ُ ] (حامص ) برنایی . جوانی . شباب : نکوروئی نکوخوئی نکوطبعی نکوخواهی ترا پرهیز پیران داده یزدان در به برناهی . فرخی .تا تو چون چرخ بر زمین گشتی مملکت بازیافت برناهی .مسعودسعد.
-
پیاده گونه
لغتنامه دهخدا
پیاده گونه . [ دَ / دِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) چون پیادگان . || (ص مرکب ) بی بهره . کم بهره : برنایی بکار آمده و نیکوخط و در دبیری پیاده گونه وبجوانی روز گذشته شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274).
-
شگوفه
لغتنامه دهخدا
شگوفه . [ ش ِ ف َ / ف ِ ] (اِ) شکوفه . (ناظم الاطباء). گل درخت میوه . || مطلق غنچه و گل . (آنندراج ). رجوع به شکوفه شود.- شگوفه رنگ ؛ کنایه از سفید است . (آنندراج ) : شگوفه رنگ شد مویت چو سرو آن به که برنایی به رعنایی که بر پیران نزیبد کسوت زیبا. جم...
-
سگبان
لغتنامه دهخدا
سگبان . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مستحفظ و نگاهبان سگ . (ناظم الاطباء). کَلاّب . (دهار) : تو از نژاد و تخمه ٔ سگبان قیصری من از نژاد سلمان یار پیمبرم . سوزنی .دل کدامین سگ بود جایی که صدجان بلکه بیش در رکاب کمترین شاگرد سگبان میرود.انوری .دارم اخلا...