کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برم
/barm/
معنی
حفظ؛ حافظه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آبگیر، استخر، برکه، تالاب، غدیر
۲. بند، سد کوچک
دیکشنری
memory, trellis
-
جستوجوی دقیق
-
برم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبگیر، استخر، برکه، تالاب، غدیر ۲. بند، سد کوچک
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ورم› [قدیمی] barm حفظ؛ حافظه.
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varm] [قدیمی] barm ۱. برغ.۲. چشمه: ◻︎ چون تن خود به برم پاک بشست / از مسامش تمام، لؤلؤ رُست (شهیدبلخی: شاعران بیدیوان: ۲۸).۳. تالاب.۴. گودالی که در آن آب جمع شده.
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] baram چوببندی که شاخههای تاک یا بیارۀ کدو، ومانندِ آن را روی آن میاندازند؛ چوببست؛ داربست.
-
برم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brome] (شیمی) bo(e)rom عنصری غیر فلزی، فرّار، مایع، سنگین، و به رنگ سرخ که در داروسازی، رنگسازی، و ساخت مواد شیمیایی عکاسی به کار میرود.
-
برم
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) آبگیر، استخر، برکة آب .
-
برم
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ) (اِ.) 1 - چوبی که پارچه ای ملون بر بالای آن بندند و در میدان نصب کنند برای آگاه کردن مردم از کشتی پهلوانان . 2 - چوب بندی را گویند که تاک انگور و بیارة کدو و خیار و غیره را بالای آن گذارند؛ داربست .
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ ] (اِ) حفظ و از بر کردن و بیاد نگاه داشتن . (برهان ). حفظ که آنرا از بر گویند. (آنندراج ) . بَر.- از برم داشتن ؛ از حفظ داشتن . از بر داشتن . (یادداشت دهخدا) : از مصحف تندی و درشتی نه همانایک سوره برآید که تو از برم نداری . فتوحی مروزی ....
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ ] (اِخ ) شهرت یوسف بن ابراهیم است که او از خراسان بود و بر خلیفه محمد مهدی خروج کرد و گروه بسیاری بر او گرد آمدند و مروالرود و طالقان و جوزجان و پوشنج را تسخیر کرد. المهدی ، یزیدبن مزید شیبانی را بجنگ او فرستاد، یزید بر برم غلبه کرد و اور...
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ ] (ع مص ) استوار کردن . (از منتهی الارب ). محکم کردن . (از اقرب الموارد). || ریسمان را دوتا کردن و آنرا تافتن . (از اقرب الموارد).
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ رَ ] (اِ) چوب بندی که تاک انگور وبیاره ٔ کدو و خیار و امثال آن بر بالایش اندازند. (از برهان ). چفته بندی . داربست . || در لهجه ٔ گیلکی ، چوبی را گویند که پارچه ای ملون بر بالای آن بندند و در میدان نصب کنند برای آگاهی روستاییان از کشتی و آ...
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ رَ ] (ع اِ) آنکه از بخل قمار نکند. (منتهی الارب ). آنکه بامردم در قمار داخل نشود. (از اقرب الموارد). کسی که در مجلس قمار نشیند و بازی نکند. (برهان ). ج ، أبرام . || ستوه و بی قراری . (منتهی الارب ). ضَجَر. (اقرب الموارد). || دانه ٔ غوره ...
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ رَ ] (ع مص ) بستوه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). بستوه آمدن و بیقراری کردن از اندوه . (از منتهی الارب ). بیزار گشتن و دلتنگ شدن . (از اقرب الموارد). ملول شدن و بستوه آمدن . (برهان ). || اراده ٔ ایراد حجت کردن و بیاد نیاوردن آنرا. (از منتهی ...
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب َ رِ ] (ع ص ) درمانده ، گویند هو برم اللسان . (از ذیل اقرب الموارد).
-
برم
لغتنامه دهخدا
برم . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان دامغان . سکنه ٔ آن 1500 تن . آب آن از قنات و چشمه ٔ علی و محصول آن غلات ، پسته ، پنبه ،انگور و حبوب است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3).