کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برلاس
لغتنامه دهخدا
برلاس . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از چهار قبیله ٔ بزرگ جغتای ، که پدر تیمور لنگ ازین قبیله بود. (فرهنگ فارسی معین ) : ز برلاس و ارلاس و بیشش شمارنمودند چندین یسال از یسار.هاتفی (از تیمورنامه ).
-
برلاس
لغتنامه دهخدا
برلاس . [ب َ ] (مغولی ، ص ، اِ) مرد دلاور و بهادر و پاک نژاد. (ناظم الاطباء). قهرمان و دلیر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
علی برلاس
لغتنامه دهخدا
علی برلاس . [ ع َ ی ِ؟ ] (اِخ ) فارسی (امیر...) از امرای میرزا ابوالقاسم بابر. رجوع به علی فارسی برلاس شود.
-
اسلام برلاس
لغتنامه دهخدا
اسلام برلاس . [ اِ ؟ ](اِخ ) (امیر...) وی بزمان سلطان حسین میرزای تیموری کوتوال بلخ بود. (حبیب السیر جزو 3 از ج 3 ص 271).
-
حسن برلاس
لغتنامه دهخدا
حسن برلاس . [ ح َ س َ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به برلاس شود.
-
حسین برلاس
لغتنامه دهخدا
حسین برلاس . [ ح ُ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به برلاس شود.
-
حاجی برلاس
لغتنامه دهخدا
حاجی برلاس . [ ] (اِخ ) (امیر....) از اولاد میسومنکابن قرا جار نویان است و با امیر بیان سلدوز، لشکری بسمرقند کشید و سپس در شهر کش لواء استقلال برافراشت و چون در سنه ٔ 761 هَ . ق . توغلقتمورخان روی بسمرقند آورد امیر حاجی برلاس هراس بی قیاس بخود راه دا...
-
پیر لقمان برلاس
لغتنامه دهخدا
پیر لقمان برلاس . [ ل ُ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به لقمان برلاس شود. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 207). در چ خیام امیر شیخ لقمان برلاس آمده است .
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) برلاس فارسی . رجوع به احمدبن علی (امیر) برلاس ... شود.
-
لالای قراجار
لغتنامه دهخدا
لالای قراجار. [ ق َ ] (اِخ ) نام جد امیر یادگار برلاس . و برلاس خود در دستگاه امیرتیمور گورگان بوده است . (حبیب السیر ج 3 ص 134).
-
سابق
لغتنامه دهخدا
سابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (... برلاس ) از امرای تیموریان است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 562 شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ )(امیر سلطان ...) برلاس . رجوع به حبط ج 1 ص 243 شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) نظام الدین (امیر...). رجوع به احمدبن علی (امیر...) فارسی برلاس شود.