کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برق آبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
electrochemical
برقشیمیایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی هر پدیدۀ شیمیایی که با عبور جریان برق سروکار داشته باشد متـ . الکتروشیمیایی
-
gaffer, key electrician, chief lighting technician
برقکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] مسئول نورپردازی و تجهیزات برقی که زیر نظر مدیر فیلمبرداری کار میکند
-
electrolyte
برقکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ترکیبی شیمیایی که به حالت مذاب یا بهصورت محلول در حلاّل معین، معمولاً آب، جریان برق را هدایت کند
-
electrolysis
برقکافت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] روشی برای انجام واکنشهای شیمیایی با عبور دادن جریان برق از درون محلول برقکاف یا نمک مذاب
-
electrolytic
برقکافتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مادۀ قابلتجزیه بهوسیلۀ جریان برق
-
electroscope
برقنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] اسبابی برای آشکارسازی وجود بار الکتریکی و تشخیص نوع آن
-
best boy
برقیار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] فردی که جزء گروه فیلمبرداری است و به برقکار کمک میکند
-
electrical control room
پایشگاه برق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] اتاقی که در آن جریان سیمهای بالاسری واپایش میشود
-
سراب برق
لغتنامه دهخدا
سراب برق . [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام واقع در 24 هزارگزی خاوری آبدانان کنار راه مالرو ایلام به آبدانان . هوای آنجا گرم و دارای 567 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار تأمین می شود. محصول آن غلات ، پشم ، برنج . شغل اهالی زر...
-
سراب برق
لغتنامه دهخدا
سراب برق . [ س َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع در دو هزارگزی شمال خاوری الشتر و 2 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به الشتر. هوای آنجا سرد و دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از سراب برق تأمین می شود. مح...
-
سوره برق
لغتنامه دهخدا
سوره برق . [ رِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد. دارای 168 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و دارای مزارع هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
ادونای برق
لغتنامه دهخدا
ادونای برق . [ ] (اِخ ) (خداوند برق ) لقب شخص ستمکار و جفاپیشه ٔ کنعانی که در برق سکونت داشت .وی هفتاد تن از مشایخ همجوار خود را دستگیر کرد و انگشت سبابه و ابهام دست و پای ایشان را قطع کرد و بدیشان خورانید مانند سگان ، بدین واسطه ایشان را یارای مقاتل...
-
برق زدن
لغتنامه دهخدا
برق زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نمودار شدن برق در هوا. جهیدن برق . درخشیدن برق . پدید شدن برق . جستن برق : سومنات ظلم را محمودواربرق زد تا ابرسان آمد برزم . خاقانی .گرد عزمت پرده ای از خاک برمی بنددش هر کجا ابر بلا برق عذابی می زند. سنایی (آنندراج...
-
برق کردن
لغتنامه دهخدا
برق کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخشانیدن و روشن کردن . (آنندراج ).
-
برق آسا
لغتنامه دهخدا
برق آسا. [ ب َ ] (ص مرکب ) همانند برق . مجازاً، سخت تند و سریع: حمله ٔ برق آسا؛ حمله ٔ سریع و غافلگیرکننده .