کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برقع
/borqa'/
معنی
روبند؛ نقاب؛ تکۀ پارچه که زنان با آن چهرۀ خود را میپوشانند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
روبند، روبنده، مقنعه، نقاب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برقع
واژگان مترادف و متضاد
روبند، روبنده، مقنعه، نقاب
-
برقع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: بَراقِع] [قدیمی] borqa' روبند؛ نقاب؛ تکۀ پارچه که زنان با آن چهرۀ خود را میپوشانند.
-
برقع
فرهنگ فارسی معین
(بُ قَ) [ ع . ] ( اِ.) روی بند، نقاب . ج . براقع .
-
برقع
لغتنامه دهخدا
برقع. [ ب ِ ق ِ / ب ُ ق ُ ] (ع اِ) نام آسمان هفتم یا چهارم یا نخستین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آسمان چهارم و گویند هفتم . (مهذب الاسماء).
-
برقع
لغتنامه دهخدا
برقع. [ ب ُ ق َ / ب ُ ق ُ ] (ع اِ) روی بند ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : از بیلقان پرده های بسیار و جل و برقع و ناطف خیزد. (حدود العالم ). ده سر اسب پنج با زین و پنج با جل و برقع. (تاریخ بیهقی ). ده سر اسب خراسانی ختلی به جل و برقع دیبا. (تار...
-
برقع
لغتنامه دهخدا
برقع. [ ب ُ ق ُ ] (ع اِ) داغی است بر ران مر شتر را بر این صورت 0 0 (منتهی الارب ). داغی که برران شتر نهند. (ناظم الاطباء). ماده بزی که برای دوشیدن شیر بدین نام خوانند و بدین معنی بدون الف و لام آید. (ناظم الاطباء). || (صوت ) صوتی است که بدان ماده بز ...
-
جستوجو در متن
-
روبنده
واژگان مترادف و متضاد
برقع، نقاب
-
رویبند
واژگان مترادف و متضاد
برقع، حجاب، روبند
-
روبند
واژگان مترادف و متضاد
برقع، غشا، ماسک، نقاب
-
مقنعه
واژگان مترادف و متضاد
برقع، روسری، مقصوره، نقاب
-
روبنده
لهجه و گویش تهرانی
برقع روی صورت، پیچه، پوشیه
-
رویوانه
لغتنامه دهخدا
رویوانه . [ روی ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) برقع. پرده . حجاب . نقاب . (ناظم الاطباء). برقع و روبند. (آنندراج ).
-
روشن پوش
لغتنامه دهخدا
روشن پوش . [ رَ / رُو ش َ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ روشنایی . || (اِ) برقع: برقع الدابة؛ روشن پوش پوشید ستور را. (از زمخشری ).
-
برشم
لغتنامه دهخدا
برشم . [ ب ُ ش ُ ] (اِ) برقع. (آنندراج ) (منتهی الارب ).