کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقرار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برقرار کردن
مترادف و متضاد
۱. ایجاد کردن، به وجود آوردن
۲. برپا کردن، دایر کردن
۳. تعیین کردن، معین کردن
دیکشنری
build, establish, set, strike
-
جستوجوی دقیق
-
برقرار کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایجاد کردن، به وجود آوردن ۲. برپا کردن، دایر کردن ۳. تعیین کردن، معین کردن
-
برقرار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عين , معهد ، إحْلالٌ
-
واژههای مشابه
-
برقرار شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایجادشدن ۲. برپا شدن، دایر شدن
-
برقرار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أحَلَّ
-
برقرار داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
ابق
-
برقرار نشدن
دیکشنری فارسی به عربی
عدم استقرار
-
رابطه برقرار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أجري اتّصالاً ، أجري اتصالاً
-
ارتباط برقرار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أجري اتّصالاً ، أجري اتصالاً
-
تماس برقرار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أجري اتصالاً
-
ارتباط برقرار کرد با
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَکّ بـ
-
رابطه برقرار کرد با
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَبَطَ بِـ
-
تماسهایی درجریان است (برقرار است)
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّصالاتٌ تَجري (سارية، جاريةٌ)
-
بار دیگر نظر برقرار شد
دیکشنری فارسی به عربی
استتب