کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ ] (اِخ ) شهری است بزرگ [ بناحیت مغرب ] و او راناحیتی است بحدود مصر پیوسته جائی با خواسته و بازرگانان بسیار. (از حدود العالم ). ناحیه ایست در لیبی وآنرا برقه ٔ سیرنائیک نیز نامند. (یادداشت مؤلف ).
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ ] (اِخ ) شهری است بشام . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ ] (ع اِمص ) ترس و بیم و دهشت و هراس . (منتهی الارب ). دهشت . (آنندراج ). بَرَق . (منتهی الارب ).
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ / ب ُ ق َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیار است در دیار عرب و از آنجمله است :برقة احجار. برقة احدب . برقة احزم . برقة احواز.برقة احوال . برقة ارمام . برقة اروی . برقة اطلم . برقة اعیار. برقة اقعی . برقةالاثماد. برقةالاجاول . برقةالاجداد. برقةا...
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة.[ ب ُ ق َ ] (ع اِ) حاجت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): مضی فلان لبرقته ؛ فلان پی حاجت خود رفت . (ناظم الاطباء). کار. (منتهی الارب ). || خاک با سنگ و ریگ و گل درآمیخته . (آنندراج ) (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). برقاء. (منتهی الارب )....
-
واژههای مشابه
-
برقه
لغتنامه دهخدا
برقه . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) نام قدیمی سیرنائیک . (یادداشت مؤلف از نخبةالدهر دمشقی ).
-
برقه
لغتنامه دهخدا
برقه . [ ب َ ق َ ] (اِخ ) برق رود.قریه ای است از اعمال قم و از آنجاست احمدبن محمدبن خالد برقی . رجوع به تاریخ قم و الانساب سمعانی شود.
-
بَرْقِهِ
فرهنگ واژگان قرآن
درخشش-برقش
-
جستوجو در متن
-
gloss retention
حفظ برّاقیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] میزان حفظ برقۀ (sheen) اولیۀ پوشش
-
ذوغان
لغتنامه دهخدا
ذوغان . (اِخ ) نام وادیی باشد به یمن و برقة. ذوغان موضعی است .
-
ذوقار
لغتنامه دهخدا
ذوقار. (اِخ ) رجوع به ذی قار (برقة ...) شود.
-
لک
لغتنامه دهخدا
لک . [ ل ُک ک ] (اِخ ) شهرکی نزدیک برقه و از اعمال آن . (ابن خلکان ). شهری است از نواحی برقه بین اسکندریه و طرابلس . (از معجم البلدان ).
-
برق
لغتنامه دهخدا
برق . [ ب ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ بُرقة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خاک با سنگ وریگ و گل درآمیخته . (آنندراج ). رجوع به برقة شود.