کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برفرازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برفرازیدن
لغتنامه دهخدا
برفرازیدن . [ ب َ ف َدَ ] (مص مرکب ) بلند کردن . برافراشتن . برافراختن .- برفرازیدن سر به آسمان ؛ به پایگاه بلند برآمدن از فخر : طلسمی که ضحاک سازیده بودسرش بآسمان برفرازیده بود. فردوسی .چون سنان رابرفرازی باشدش در صدر جای هرکه اندر خدمتت چون رمح بر...
-
جستوجو در متن
-
برفراختن
لغتنامه دهخدا
برفراختن . [ ب َ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) برفرازیدن . برافراختن . برافراشتن . بلند کردن : برفرازد چون بمیدان آلت حربت برندرایت آلت چو آتش آفرازه بر اثیر. سوزنی .- سر کسی به خورشید برفراختن ؛ وی را به پایگاه بلند رساندن : بدو گفت من چاره سازم ترابخورشید ...
-
فرازیدن
لغتنامه دهخدا
فرازیدن . [ ف َ دَ ] (مص ) بند کردن . ضد گشادن . (آنندراج ). وصل کردن . (برهان ذیل کلمه ٔ فراز). || بالا بردن . افراشتن . فراختن : ز گرد سواران و از یوز و بازفرازیدن نیزه های دراز. فردوسی .دل خویش و کف خویش و رخ خویش و سر خویش بزدای و بگشای و بفروز و...