کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برف
/barf/
معنی
قطرههای منجمدشدۀ سفید، بلوریشکل، و نرمی که از آسمان فرو میریزد؛ فنجا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ثلج، بشک، فنجا ≠ باران، تگرگ
دیکشنری
snow
-
جستوجوی دقیق
-
برف
واژگان مترادف و متضاد
ثلج، بشک، فنجا ≠ باران، تگرگ
-
برف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varf] ‹ورف› barf قطرههای منجمدشدۀ سفید، بلوریشکل، و نرمی که از آسمان فرو میریزد؛ فنجا.
-
برف
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) آب منجمد که به صورت بلورهایی به شکل منشور مسدس - القاعده متبلور می گردد و در فصل سرما از ابرها به زمین می بارد.
-
برف
لغتنامه دهخدا
برف . [ ب َ ] (اِ) یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی که از آن بر زمین تشکیل می گرددو اگرچه در عرف این کلمه هم به آنچه می بارد و هم برآنچه بر زمین نشسته است اطلاق می گردد اما ساختمان برف در این دو حالت متفاوت است . برفی که می بارد مرکب از یخ متبلو...
-
برف
دیکشنری فارسی به عربی
ثلج
-
برف
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: varf طاری: varf طامه ای: varf طرقی: varf کشه ای: varf نطنزی: varf
-
برف
واژهنامه آزاد
ثلج.
-
واژههای مشابه
-
firn
یخبرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مادهای که حد واسط بین یخ و برف است
-
blowing snow
کولاک برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] برفی که باد آن را از سطح زمین تا ارتفاع 2 متر یا بیشتر به هوا بلند میکند و دید افقی را به کمتر از 11 کیلومتر کاهش میدهد
-
snow pellets
گویچهبرف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بارشی متشکل از ذرات یخ سفید و کدر و تقریباً گِرد
-
snowfield
میدان برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] 1. پهنۀ وسیعی از زمین پوشیده از برف یا یخ با سیما و ترکیبی نسبتاً هموار و یکنواخت 2. در یخسارشناسی، منطقهای با پوشش برف دائمی
-
برف انبار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barf[']ambār ۱. جایی که برف را انبار و ذخیره کنند که برای تابستان بماند.۲. (صفت) [مجاز] اوراق یا چیزهای دیگر که روی هم انباشته شده باشد.
-
برف روب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) barfrub ۱. روبندۀ برف؛ کسی که برف را از روی بام یا زمین میروبد.۲. ماشینهای مخصوص که در زمستان جادهها را از برف پاک میکنند.
-
snowstorm
توفان برف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] توفانی که با بارش منجمد به شکل برف قابل تشخیص است