کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برعکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برعکس
/bar'aks/
معنی
بهعکس؛ برخلاف: فکر نکن آدم خوبی است، برعکس خیلی هم شیاد است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باژگونه، وارو، وارونه، واژگونه
۲. برخلاف، برضد
۳. بالعکس
۴. بهرغم
۵. خلاف
برابر فارسی
واژگونه، وارونه، واژگون
دیکشنری
counter, contrarily, contrariwise, converse, conversely, rather, reverse, vice versa
-
جستوجوی دقیق
-
برعکس
واژگان مترادف و متضاد
۱. باژگونه، وارو، وارونه، واژگونه ۲. برخلاف، برضد ۳. بالعکس ۴. بهرغم ۵. خلاف
-
برعکس
فرهنگ واژههای سره
واژگونه، وارونه، واژگون
-
برعکس
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] bar'aks بهعکس؛ برخلاف: فکر نکن آدم خوبی است، برعکس خیلی هم شیاد است.
-
برعکس
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ فا - ع . ] (ق مر.) برخلاف ، به عکس آن چه گفته شد.
-
برعکس
لغتنامه دهخدا
برعکس . [ ب َ ع َ ] (ق مرکب ) بعکس . بالعکس . برخلاف . (آنندراج ). و رجوع به عکس شود.- برعکس کردن ؛ برخلاف آن کردن .- || واژگون کردن . وارونه کردن . معکوس کردن .
-
برعکس
دیکشنری فارسی به عربی
علي خلاف , معکوس
-
جستوجو در متن
-
وارو ،پشتک و وارو
لهجه و گویش تهرانی
برعکس،برعکس پریدن
-
واجرو
واژهنامه آزاد
واژگون ، لباس برعکس پوشیده شده، برعکس
-
verso
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برعکس
-
transversely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برعکس
-
to the contrary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برعکس
-
on the contrary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برعکس
-
conversely
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برعکس
-
versa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برعکس