کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برضد بیماری تلقیح شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برضد بیماری تلقیح شدن
دیکشنری فارسی به عربی
لقح
-
جستوجو در متن
-
vaccinate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واکسن زدن، واکسن زدن به، برضد بیماری تلقیح شدن
-
vaccinates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واکسن، واکسن زدن به، برضد بیماری تلقیح شدن
-
آبله کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) 'āb[e]lekubi تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله.
-
مایه کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (طب قدیم) māyekubi مایۀ ضد بیماری به بدن کسی داخل کردن؛ تلقیح واکسن؛ واکسینوتراپی.
-
تلقیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talqih ۱. (پزشکی) داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیفشدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف بهمنظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض، مانند داخل کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن؛ مای...
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اَ دَ ] (ع مص ) به بیماری اُدرَه مبتلا شدن . بیماری ادره برآوردن کسی . دبه خایه شدن . به تناس مبتلا شدن . بادخایه شدن . مفتوق شدن .
-
جدو شدن
لغتنامه دهخدا
جدو شدن . [ ج ِ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیماری جدو پیداکردن اسب . بیماری در اسب . (یادداشت مؤلف ).
-
آبله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) 'āb[e]le ۱. تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود؛ تاول.۲. نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات، و ایجاد بثورات میشود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی میماند. Δ برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آب...
-
رداع
لغتنامه دهخدا
رداع . [ رُ ] (ع مص ) بازگردان کردن بیماری . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بازگردان شدن بیماری . پس افتادن بیمار. (یادداشت مؤلف ). برگردان شدن بیماری . (از اقرب الموارد).
-
سقامت
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) [ ع . سقامة ] (مص ل .) بیمار شدن ، مریض شدن ، بیماری .
-
سقامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سقام] [قدیمی] saqāmat بیمار شدن؛ مریض شدن؛ بیماری.
-
ناخوشی،ناخوش شدن
لهجه و گویش تهرانی
بیماری
-
بیماری ناک
لغتنامه دهخدا
بیماری ناک . (ص مرکب ) جائی که بیماری و ناخوشی می آورد. (ناظم الاطباء) بیماری ناک شدن زمین . (یادداشت مؤلف ).