کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برشک و حسد در افتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برشک و حسد در افتادن
دیکشنری فارسی به عربی
يرقان
-
جستوجو در متن
-
jaundice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زردی، یرقان، دچار یرقان کردن، برشک و حسد در افتادن
-
يرقان
دیکشنری عربی به فارسی
زردي , يرقان , دچار يرقان کردن , برشک و حسد در افتادن
-
jaundicing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زردی، دچار یرقان کردن، برشک و حسد در افتادن
-
jaundices
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زردی، دچار یرقان کردن، برشک و حسد در افتادن
-
غِلٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
کينه و عداوت و خشم دروني و حسد-کينه و حسد ي که آدمي را وادار ميکند به ديگران آزار برساند - خيانت (کلمه غل در اصل به معناي داخل شدن است )
-
حسد آمدن
لغتنامه دهخدا
حسد آمدن . [ ح َ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) حسادت ورزیدن . عارض شدن حسد برکسی : حسد آمد همگان را چنان کار ازوبرمیدند و رمیده شود از شیر حمیر. ناصرخسرو.بازان شاه را حسد آید بدین شکارکان شاهباز را دل سعدی نشیمن است . سعدی .برآن گلیم سیاهم حسد همی آیدکه هس...
-
حسد
لغتنامه دهخدا
حسد. [ ح َ س َ ] (ع مص ) بدخواهی . (دهار) (محمودبن عمر ربنجنی ). بد خواستن . (زوزنی ). رشگ . (لغت نامه ٔ اسدی ). غیرت . بد خواستن برای کسی . (ترجمان عادل ). زوال نعمت کسی را تمنی کردن . تمنی زوال نعمت از دیگری . (تعریفات جرجانی ). خواهش زوال نعمت دیگ...
-
حسد بردن
لغتنامه دهخدا
حسد بردن . [ ح َ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حسد کردن . حسود بودن . حسادت ورزیدن . فرق آن با حسد آمدن در آن است که حسد آمدن به معنی عارض شدن حسادت بر کسی است و تحریک شدن را میرساند برخلاف حسد بردن : با طاعت و ترس باش همواره تا از تو به دل حسد برد ترس . ن...
-
تیورک
لغتنامه دهخدا
تیورک . [ رَ ] (اِ) به معنی رشک و حسد باشد و آن رنجور بودن به خوشی خلایق است و خواهش آن داشتن که بغیر از او دیگری خوشحال نباشد. (برهان ). به معنی رشک و حقد و حسد و رضا نبودن به خوشی کس . (انجمن آرا) (آنندراج ). رشک و حقد و حسد. (ناظم الاطباء). در بره...
-
افتان
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) (ص فا.) در حال افتادن . ؛~ و خیزان راه رفتن آهسته و به حالت افتادن و برخاستن راه رفتن .
-
هِشت و مُشت
فرهنگ گنجواژه
در افتادن.
-
خون در دل افتادن
لغتنامه دهخدا
خون در دل افتادن . [ دَ دِ اُ دَ ] (مص مرکب ) برنج و تعب افتادن . بناراحتی افتادن . خونین دل شدن : ندرد چو گل خرقه از دست خارکه خون در دل افتاده خندد چو نار.بوستان .
-
ارفاش
لغتنامه دهخدا
ارفاش . [ اِ ] (ع مص )اقامت گزیدن در جائی . لازم گرفتن جائی را. (منتهی الأرب ): ارفش بالبلد. || در اکل و نکاح افتادن . (منتهی الأرب ). در اهیفین (رفش و قفش ) افتادن .