کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برشکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برشکستن
معنی
( بَ . ش ِ کَ تَ) 1 - (مص ل .) دوری کردن ، روی برتافتن . 2 - (مص م .) شمردن ، حساب کردن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. شکستن
۲. شکست دادن، مغلوب کردن، مقهور ساختن
۳. پریشان کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برشکستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکستن ۲. شکست دادن، مغلوب کردن، مقهور ساختن ۳. پریشان کردن
-
برشکستن
فرهنگ فارسی معین
( بَ . ش ِ کَ تَ) 1 - (مص ل .) دوری کردن ، روی برتافتن . 2 - (مص م .) شمردن ، حساب کردن .
-
برشکستن
لغتنامه دهخدا
برشکستن . [ ب َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن : گفت ای استا مرا طعنه مزن گفت استا زان دو یک را برشکن چون یکی بشکست هر دو شد ز چشم مرد احول گردد از میلان و خشم . مولوی .و رجوع به شکستن شود.- برشکستن زلف ؛ بسوی بالا شکستن آن . شکستن بسوی بالا. خم داد...
-
برشکستن
واژهنامه آزاد
روی گرداندن از چیزی یا کسی
-
واژههای مشابه
-
عنان برشکستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ. ش کَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) روی گرداندن .
-
عنان برشکستن
لغتنامه دهخدا
عنان برشکستن . [ ع ِ ب َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از روی برتافتن و اعراض کردن است : آن را که تو تازیانه بر سر شکنی به زآنکه ببینی و عنان برشکنی . سعدی .مپندار گر وی عنان برشکست که من بازدارم ز فتراک دست .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
تقوض
لغتنامه دهخدا
تقوض . [ ت َ ق َوْ وُ ] (ع مص ) بیفتیدن خانه و برکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ویران شدن بنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منهدم شدن خانه . (از اقرب الموارد). رجوع به انقیاض شود. || آمد وشد نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ا...
-
نتک
لغتنامه دهخدا
نتک . [ ن َ ] (ع مص ) کشیدن چیزی را که به پنجه گرفته باشی سپس به زور برشکستن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرفتن و کشیدن چیزی سپس به سختی شکستن آن را.(از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || نتر. به سختی کشیدن چیزی را. (از معجم م...
-
اعتراض کردن
لغتنامه دهخدا
اعتراض کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب کسی کردن . و انگشت به چیزی نهادن و گذاشتن و انگشت به در چیزی کردن و حجت گرفتن و حرف در کار کسی کردن و ناخن زدن و ناخن یکدیگر زدن و ناخن بهم زدن از مترادفات آن باشد. (آنندراج ). انگشت بر چیزی نهادن و گذاش...
-
مفتول
لغتنامه دهخدا
مفتول . [ م َ ] (ع ص ) تافته . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر چیز تافته شده و پیچیده شده . (ناظم الاطباء). فتیله کرده . فتیله شده . تاب داده . فتیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- جعد مفتول ؛ زلف مفتول : جعد مفتول جان گسل باشدزل...
-
اعراض کردن
لغتنامه دهخدا
اعراض کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . بیزاری نشان دادن . نفرت پیدا کردن . روی برگردانیدن . رخ تافتن . (فرهنگ فارسی معین ). رو گردانیدن و دامن کشیدن وسر پیچیدن و سر باززدن و برشکستن و سر بازکردن و سرکشیدن و سر وازدن از چیزی و شانه کردن ...
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...