کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برشمردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برشمردن
/barše(o)mordan/
معنی
۱. حساب کردن؛ به حساب آوردن.
۲. با شرح و تفصیل بیان کردن: ایرادات این کار را برشمرد.
۳. [قدیمی] دشنام دادن.
۴. [قدیمی] شمردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شمارش کردن، شماره کردن، شمردن، حساب کردن
۲. بازگو کردن، بیان کردن، ذکر کردن، باز گفتن
۳. به حساب آوردن، قلمداد کردن، محسوب داشتن
دیکشنری
account, enumerate, number, numerate, tell
-
جستوجوی دقیق
-
برشمردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شمارش کردن، شماره کردن، شمردن، حساب کردن ۲. بازگو کردن، بیان کردن، ذکر کردن، باز گفتن ۳. به حساب آوردن، قلمداد کردن، محسوب داشتن
-
برشمردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) barše(o)mordan ۱. حساب کردن؛ به حساب آوردن.۲. با شرح و تفصیل بیان کردن: ایرادات این کار را برشمرد.۳. [قدیمی] دشنام دادن.۴. [قدیمی] شمردن.
-
برشمردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ مُ دَ) (مص م .) 1 - شماره کردن ، حساب کردن . 2 - صدا زدن ، مخاطب قرار دادن .
-
برشمردن
لغتنامه دهخدا
برشمردن . [ ب َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) شمردن . احصاء. یکی یکی شمردن . تعداد کردن . (فرهنگ لغات شاهنامه ). عد. (یادداشت بخط مؤلف ). شماره کردن چیزی برای تحویل دادن یا آگاهاندن کسی از شمار آن : بفرمان او هدیه ها پیش بردیکایک بگنجوراو برشم...
-
برشمردن
دیکشنری فارسی به عربی
استعراض
-
جستوجو در متن
-
محسوب کردن
فرهنگ واژههای سره
برشمردن
-
بیان کردن
فرهنگ واژههای سره
برشمردن، بازگو کردن
-
هجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hajv بدگویی کردن؛ برشمردن معایب کسی.
-
خودستایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xodsetāy(')i خود را ستودن؛ خوبیهای خود را برشمردن.
-
recounted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تفسیر کرد، باز گفتن، برشمردن، تعریف کردن، یکایک گفتن
-
enumerating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمارش، برشمردن، شمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن
-
enumerates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمارنده، برشمردن، شمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن
-
اعادة العد
دیکشنری عربی به فارسی
برشمردن , يکايک گفتن , تعريف کردن , شمارش مجدد , باز گفتن
-
enumerate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شمارش، برشمردن، شمردن، یکایک شمردن، بشمار اوردن، محسوب داشتن