کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برس
/bars/
معنی
چوبی که در بینی شتر میکنند و ریسمان را به آن میبندند؛ مهار؛ مهار شتر: ◻︎ چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری: مجمعالفرس: برس).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
brush
-
جستوجوی دقیق
-
برس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹ورس› [قدیمی] bars چوبی که در بینی شتر میکنند و ریسمان را به آن میبندند؛ مهار؛ مهار شتر: ◻︎ چون گسستی مهار و ببریدی / زود بینی به بینی اندر برس (انوری: مجمعالفرس: برس).
-
برس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bors میوه سرو کوهی.
-
برس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brosse] [قدیمی] boro(e)s ۱. وسیلهای معمولاً پلاستیکی یا چوبی با صفحۀ تخت دستهدار و میلههای باریک که برای مرتب کردن موها به کار میرود.۲. وسیلهای به همین شکل با تارهای متراکم که برای پاک کردن لباسها به کار میرود.
-
برس
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) چوبی که در بینی شتر کنند.
-
برس
فرهنگ فارسی معین
(بُ رُ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - ابزاری برای مرتب کردن موی سر. 2 - ماهوت پاکن . 3 - مسواک . 4 - قلم موی درشت .
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب ُ ] (اِ) میوه و بار سرو کوهی . (برهان ) (آنندراج ). میوه ٔ سرو کوهی . (ناظم الاطباء). رجوع به ارس و رجوع به سرو کوهی شود.
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب ُ ] (اِخ ) ده ازدهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 1834 تن . آب از قنات ، محصول غلات ، بنشن ، کشمش ، بادام و گردو. شغل اهالی زراعت وگله داری و کرباس بافی است . راه مالرو دارد و از رقیچه میتوان ماشی...
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب ُ ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاهی بردی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به برس [ ب ِ ] شود.
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ماهوت پاک کن . جامه خاره . (یادداشت مؤلف ). غرواشه . (یادداشت مؤلف ). پشنجه . || مسواک .
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب َ ] (ع اِ) برة. چوبک مهار. (منتهی الارب در ماده انف در ترجمه ٔ بُرَة). چوبی باشد که در بینی شتر کنند و ریسمان مهار را بدان بندند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا): جمل آنف ؛ اشتری که بینیش درد کند از برس . (مهذب الاسماء). الخش...
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب َ ] (ع اِ) مهارت راهنما. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به بِرْس شود. مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء).
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب َ ] (ع مص ) تشدد برغریم . (منتهی الارب ). سختگیری برغریم . (آنندراج ). تشدد کردن بر غریم . (ناظم الاطباء).
-
برس
لغتنامه دهخدا
برس . [ ب ِ ] (ع اِ) پنبه یا پنبه مانندی است یا پنبه ٔ گیاه بردی و باین معنی بضم اول هم آمده است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).پنبه . ج ، ابراس . (مهذب الاسماء). پنبه باشد که بعربی قطن خوانند و شحم الارض . (برهان ) (...
-
برس
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beras طاری: beras طامه ای: boras طرقی: beras کشه ای: beras نطنزی: bares