کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نوشآذر
فرهنگ نامها
(تلفظ: nuš āzar) (= آذرنوش) نام آتشکدهی دوم از هفت آتشکده پارسیان ، (آذرمهر بُرزین یا آذربُرز بُرزین) .
-
فرهاد
لغتنامه دهخدا
فرهاد. [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از نجبای ایران . (ولف ) : دگر مهر برزین خراد راسوم مهر برزین فرهاد را.فردوسی .
-
شادان
لغتنامه دهخدا
شادان . (اِخ ) پسر برزین . رجوع به فهرست ولف و شاذان بن برزین طوسی شود : نگه کن که شادان برزین چه گفت بدان گه که بگشاد راز از نهفت .فردوسی .
-
غسان
لغتنامه دهخدا
غسان . [ غ َس ْ سا ] (اِخ ) ابن برزین . رجوع به ابوالمقدم غسان شود.
-
آذرمهر
لغتنامه دهخدا
آذرمهر. [ ذَ م ِ ] (اِخ ) نام آتشکده ٔ نخستین از هفت آتشکده ٔ بزرگ ایرانیان . (از جهانگیری ). و ظاهراً اصل آن آذر برزین مهر است : شب سوم باز چنین دید که آذرفرنبغ و آذرگشسب و آذر برزین مهر بخانه ٔ ساسان فروزانند. (کارنامه ٔ اردشیر).
-
شاذان
لغتنامه دهخدا
شاذان . (اِخ ) ابن برزین طوسی . یکی از دستیاران ابومنصور المعمری در گرد آوردن شاهنامه است . رجوع به شادان برزین و فهرست ولف و مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 369 و 386 شود.
-
اشتاد
لغتنامه دهخدا
اشتاد. [ اَ ] (اِخ ) یا اشتادگشسب . نام دانائی که قباد پرویز (شیرویه ) وی را همراه خراد برزین نزد پدر خویش خسروپرویز به اندرز و پوزش فرستاد : چو اشتاد و خراد برزین پیردو دانای گوینده و یادگیر...چو خراد برزین و اشتاگشسب بفرمان نشستند هر دو بر اسب . فر...
-
فرانک
فرهنگ نامها
(تلفظ: farānak) (= فرانگ) به معنی پروانه ؛ (در اعلام) نام دختر برزین و زن بهرام گور ؛ نام مادر فریدون در داستانهای ملی .
-
ابوالمقدام
لغتنامه دهخدا
ابوالمقدام . [ اَ بُل ْ م ِ ] (اِخ ) غسّان بن برزین . محدث است و از یساربن سلامه حدیث شنوده است .
-
ناشادکام شدن
لغتنامه دهخدا
ناشادکام شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افسرده شدن . غمگین شدن . رنجیدن : خردمند پیری و برزین به نام دل او شد از شاه ناشادکام .فردوسی .
-
مهربرزین
لغتنامه دهخدا
مهربرزین . [ م ِ ب َ ] (اِخ ) آذر مهربرزین . آذر برزین مهر. یکی از سه آتشکده ٔ مهم عصر ساسانی در ایران . رجوع به آذر برزین مهر شود : نخست آذر مهربرزین نهادبه کشور نگر تا چه آیین نهاد.دقیقی (گشتاسب نامه ).
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) خلف کیقباد. (فهرست ولف ) : چو به زاد برزین رستم نژادچو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.فردوسی .
-
سمرگوی
لغتنامه دهخدا
سمرگوی . [ س َ م َ ] (نف مرکب ) قصه گو. افسانه سرا : و سپهبد فرهاد بود و سمرگوی بهروز و منجم برزین . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
پشت ویشتاسپان
لغتنامه دهخدا
پشت ویشتاسپان . [ پ ُ ] (اِخ ) بمعنی پشت و پناه گشتاسب است و اسم دیگری است از برای کوه ریوند. در فقره ٔ 34 فصل 12 بندهش مندرج است : «کوه گناود (گُناباد) در نه فرسنگی طرف غربی پشت ویشتاسپان واقع است در آنجائی که محل آذر برزین مهر است ». در فصل 17 بنده...
-
ماهآفرید
فرهنگ نامها
(تلفظ: māh āfarid) این واژه به معنی آفریدهی ماه (آفریدهی فرشته نگهبان) است ؛ (در اعلام) نام دختر تور ، نام دختر بزرگ برزین و نام همسر ایرج و مادر بزرگ منوچهر پیشدادی .