کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برزیدن
/barzidan/
معنی
کاری را پیاپی کردن؛ مواظبت و مداومت در کاری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cultivate, manipulate
-
جستوجوی دقیق
-
برزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: varžītan] ‹ورزیدن› [قدیمی] barzidan کاری را پیاپی کردن؛ مواظبت و مداومت در کاری کردن.
-
برزیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (مص م .) مواظبت کردن بر کاری .
-
برزیدن
لغتنامه دهخدا
برزیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) ورزیدن است که مواظبت و مداومت کردن باشد در کاری . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). عمل کردن به . (یادداشت مؤلف ): المحالمة؛ با کسی حلم برزیدن . (المصادر زوزنی ). التحنف ؛ دین حنفی برزیدن . (المصادر زوزنی ) : و امروز...
-
برزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
ممارسة
-
جستوجو در متن
-
برزش
لغتنامه دهخدا
برزش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از برزیدن . رجوع به برزیدن شود.
-
محالمة
لغتنامه دهخدا
محالمة.[ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی حلم برزیدن . (المصادر زوزنی ). با کسی دوستی برزیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
practises
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوه ها، عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
-
practicing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرین، عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
-
practising
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرین، عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
-
برزیده
لغتنامه دهخدا
برزیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از برزیدن ، کرده . عمل کرده . معمول داشته : و سلوک شیوه ٔ رشاد ببرزیده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به برزیدن شود.
-
ممارسة
دیکشنری عربی به فارسی
مشق , ورزش , تمرين , تکرار , ممارست , تمرين کردن , ممارست کردن , پرداختن , برزش , برزيدن
-
practice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
-
practices
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیوه ها، تمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
-
مخالمة
لغتنامه دهخدا
مخالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی دوستی برزیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). دوستی کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).