کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برزن
/barzan/
معنی
۱. قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه؛ کوی؛ محله.
۲. شعبهای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی میکند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. کوچه، کوی، محله، ناحیه
۲. شهرداری منطقه
دیکشنری
district, neighborhood, parish, ward
-
جستوجوی دقیق
-
برزن
واژگان مترادف و متضاد
۱. کوچه، کوی، محله، ناحیه ۲. شهرداری منطقه
-
برزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barzan ۱. قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه؛ کوی؛ محله.۲. شعبهای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی میکند.
-
برزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] barzan = بریجن
-
برزن
فرهنگ فارسی معین
(بَ زَ) ( اِ.) کوی ، محله .
-
برزن
لغتنامه دهخدا
برزن . [ ب َ زَ ] (اِ) برزین . کوی . (صحاح الفرس ). کوچه و محله . (برهان ). کوچه . (غیاث اللغات ). سرکوچه و محلت باشد. (اوبهی ). محلت . (صحاح الفرس ). قسمی از شهر. محله : آمد آن نوبهار توبه شکن پرنیان گشت باغ و برزن و کوی . رودکی .جهان شد پر از شادی ...
-
برزن
لغتنامه دهخدا
برزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای به مرو متصل به بزماقان . || نام قریه ٔ دیگری به مرو متصل به باغ در دو فرسنگی مرو. (یادداشت مؤلف ).
-
برزن
لغتنامه دهخدا
برزن . [ ب ِ زَ ] (اِ) تابه که از گل سازند و نان بر بالای آن پزند. (برهان ) : بر سفره ٔ سخای تو خورشید و مه دو نان در مطبخ نوال تو افلاک برزن است .قریع الدهر (از آنندراج ).
-
برزن
لهجه و گویش تهرانی
شهرداری، بلدیه
-
واژههای مشابه
-
interleaver
بُرزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] افزارهای که آرایش بیتها یا نمادهای ارائهشده در ورودیاش را بهنحوی تغییر میدهد که گروه بیتها یا نمادهای نزدیکبههم در خروجی آن تاحدامکان از هم جدا شوند
-
آریو برزن
فرهنگ نامها
(تلفظ: āriu barzan) (= آریوبرزین) (در اعلام) نام سرداری از سرداران داریوش سوم در هنگام هجوم اسکندر مقدونی به ایران، که شرافتمندانه از جان خود و همراهانش گذشت و تا واپسین دم ایستادگی کرد.
-
agoraphobic
برزنهراس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی فرد مبتلا به برزنهراسی
-
agoraphobia
برزنهراسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ترس از تنها بودن یا به سر بردن در مکانی عمومی که فرد تصور میکند در صورت بروز خطر کمک به او ممکن نیست
-
ساتی برزن
لغتنامه دهخدا
ساتی برزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) از خواجگان دربار اردشیر دوم (404 - 360 ق . م .) نهمین پادشاه هخامنشی است . کتزیاس و دمی تن مورخان یونانی نام او را در حادثه ٔ طغیان کورش کوچک و جنگی که بسال 401 ق . م . در کوناکسا نزدیک بابل روی داد و منتهی بقتل کورش گرد...
-
ساتی برزن
لغتنامه دهخدا
ساتی برزن . [ ب َ زَ ] (اِخ ) از رجال و فرماندهان عصر داریوش سوم دوازدهمین و آخرین شاهنشاه هخامنشی والی هرات است . او مردی متهور و دلاورو حادثه جو و از متحدین بس سوس والی باختر (بلخ ) بودکه از یک طرف پنجه بخون دارا آلود و از طرف دیگر بعد از تسلط اسکن...