کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
برزه کار
لغتنامه دهخدا
برزه کار. [ ب َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) برزیگر. برزگر. زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ).
-
برزه گاو
لغتنامه دهخدا
برزه گاو. [ ب َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاو زراعت را گویند و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. (برهان ) (آنندراج ). گاوی که بدان جفت رانند و زراعت کنند. (شرفنامه ٔ منیری ) : برزه گاوی است کو خورد ناچاربرتخمی که خود کند شدیار. حکیم مختاری (از انجمن ...
-
برزه گر
لغتنامه دهخدا
برزه گر. [ ب َ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) برزیگر و زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ). برزگر. رجوع به برزگر شود.
-
برزه و چنار
لغتنامه دهخدا
برزه و چنار. [ ب َ زِ وَ چ ِ ] (اِخ ) نام بلوکی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . این بلوک از 12 آبادی تشکیل شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
واژههای همآوا
-
برضة
لغتنامه دهخدا
برضة. [ ب ُ ض َ ] (ع اِ) سرزمینی که درخت نرویاند و گرفته باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
برذة
لغتنامه دهخدا
برذة. [ ب َ ذَ ] (اِخ ) نام قریه ای از اعمال نسف . بردة. رجوع به برده شود.
-
بُرِّزَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
آشکار شد
-
جستوجو در متن
-
برزهی
لغتنامه دهخدا
برزهی . [ ب َ زَ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به برزة. رجوع به برزه شود.
-
ابوالوازع
لغتنامه دهخدا
ابوالوازع . [ اَ بُل ْ زِ ] (اِخ ) جابربن عمرو الراسبی البصری . محدث است و از ابی برزة روایت کند.
-
برزی
لغتنامه دهخدا
برزی . [ ب َ ] (اِ) دهقان و کاشتکار. (آنندراج ). برزگر. برزیگر. برزه گر. زارع . کشاورز. رجوع به برزیگر شود.
-
ماجشنسف
لغتنامه دهخدا
ماجشنسف . [ ج ُ ن َ ] (اِخ ) آتشکده و آتشی بوده است در برزه ٔ آذربایجان که زرتشتیان درباره ٔ آن غلو بسیار می کردند. انوشیروان آنرا به شیز منتقل کرد. به زعم مجوس بر این آتش فرشته ای موکل بوده است مأمور به تقویت وتمشیت صواحب جیوش . از مقایسه ٔ مطالب ن...
-
بیزک
لغتنامه دهخدا
بیزک . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد است و 1841 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). دیه برزه که آنرا بیزک خوانند. (تاریخ بیهق ص 211).
-
ترشکوه
لغتنامه دهخدا
ترشکوه . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان و در 13هزارگزی جنوب رودسر قرار دارد و متصل به رحیم آباد است و 95 تن سکنه دارد. آب آن از پل رود و نهر برزه رود است و محصول آنجا برنج و چای و لبنیات و شغل مردم کشاورزی ...
-
قلعه شاهین
لغتنامه دهخدا
قلعه شاهین . [ ق َ ع َ ](اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین . این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع ومحدود است از طرف جنوب به کوه دانه خشک که بین بخش سرپل و بخش گیلان واقع شده است ، از طرف جنوب به کوه دانه خشک که بین بخش سرپل ...