کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برزة
لغتنامه دهخدا
برزة. [ ب َ زَ ] (ع اِ) سرا بالای کوه . (آنندراج ). || (ص ) امراءة برزة؛ زن پاکیزه کار خویشتن دار یا زن میانه سال بزرگ مرتبه ٔ پارسا که با وی مردان نشینند و حرف زنند و مانند زنان جوان حجاب و پرده نکند. زن عاقله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
برزة
لغتنامه دهخدا
برزة. [ ب ُ زَ ] (اِخ ) دهی است از غوطه ٔ دمشق . (معجم البلدان ).
-
برزة
لغتنامه دهخدا
برزة. [ ب ُ زَ ] (اِخ ) (یوم ...) از روزهای عرب است . (منتهی الارب ). موضعی است و یکی از جنگهای عرب در آنجا واقع شده است . و گویند در برزه مالک بن خالدبن فخربن الثرید که صاحب تاج (یعنی ملک بود) کشته شده است . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
برزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] barze شاخ درخت.
-
برزه
فرهنگ فارسی معین
(بَ زِ) ( اِ.) 1 - کشت ، کاشت . 2 - شاخة درخت .
-
برزه
لغتنامه دهخدا
برزه . [ ب َ زَ ] (اِخ ) نام شهری به آذربایجان . (معجم البلدان ).
-
برزه
لغتنامه دهخدا
برزه . [ ب َ زَ / زِ ](اِخ ) قریه ای است به بیهق [ سبزوار ] و بَرْزَهی منسوب است بدان . (از منتهی الارب ) (تاریخ بیهق ص 211).
-
برزه
لغتنامه دهخدا
برزه . [ ب َ زَ] (اِ) (از: برز بمعنی زراعت + هَ ، پسوند نسبت ) شاخ درخت . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : مکن بیش جهد و مزن آتشی که در برزه ٔ تر نخواهد گرفت . نزاری . || ماله . (شرفنامه ٔ منیری ). || گاو زراعت و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنن...
-
برزه
لغتنامه دهخدا
برزه . [ ب َ زُ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 300 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
برزه
لغتنامه دهخدا
برزه . [ب ُ زَ / زِ ] (ع اِ) سرا بالای کوه . (منتهی الارب ).
-
هوار برزه
لغتنامه دهخدا
هوار برزه . [ هََ رِ ب َ زَ / زِ ] (اِخ ) رجوع به هواره برزه شود.
-
هواره برزه
لغتنامه دهخدا
هواره برزه . [ هََ رِ ب َ زَ / زِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بوکان شهرستان مهاباد. دارای 107 تن سکنه ، آب آن ازچشمه و محصول عمده اش غله ، توتون و کار دستی مردم آنجا جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
برزه گاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برزگاو، ورزگاو› [قدیمی] barzegāv گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: ◻︎ برزهگاویست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹).
-
برزه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) barzegar = برزگر