کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برذعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برذعة
لغتنامه دهخدا
برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] (اِخ ) بردع . نام شهری است . (آنندراج ) (معجم البلدان ). رجوع به بردع و بردعة شود.
-
برذعة
لغتنامه دهخدا
برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] (ع اِ) بردعة. (منتهی الارب ). ج ، براذع . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). و رجوع به بردعة شود. || زمینی که نه بسیار سخت و نه بسیار نرم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پالان خر. (غیاث اللغات از شروح نصاب ). گلیم سطب...
-
واژههای همآوا
-
برزاط
لغتنامه دهخدا
برزاط. [ ب ُ ] (اِخ ) از دههای بغداد است . (مراصد).
-
جستوجو در متن
-
براذع
لغتنامه دهخدا
براذع . [ ب َ ذِ ] (ع اِ) برادغ . ج ِ برذعة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به برذعة و بردعة شود.
-
برذعی
لغتنامه دهخدا
برذعی . [ ب َ ذَ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب به برذعة، پشم آکنده فروش . (مهذب الاسماء). رجوع به برذعة شود.
-
قرطالة
لغتنامه دهخدا
قرطالة. [ ق ِ ل َ ] (ع اِ) تنگبار خر. (منتهی الارب ). برذعة. (اقرب الموارد). رجوع به قرطله شود.
-
وکاف
لغتنامه دهخدا
وکاف . [ وِ / وُ ] (ع اِ) اکاف .پشماگند. (منتهی الارب ). پالان خر. (مهذب الاسماء). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برذعه ٔ حمار،و در لسان آمده برذعه ٔ خر و شتر و استر. (از اقرب الموارد). ج ، وُکُف . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
-
بردعه
لغتنامه دهخدا
بردعه . [ ب َ دَ ع َ ] (اِخ ) برذعه . بردع . ازبلاد اران است . (شرفنامه ). شهری است در اقصای آذربایجان معرب برده دان زیرا که پادشاهی اسیران را آنجا گذاشته بود و گاهی بذال منقوطه (برذعه ) نیز خوانند. (آنندراج ) (قاموس ) (ناظم الاطباء). رجوع به بردع شو...
-
برزنگ
لغتنامه دهخدا
برزنگ . [ ب َ زَ ] (اِخ ) (معرب آن برزنج است ) شهری است از نواحی اران و میان آن و برذعه هیجده فرسنگ باشد در راه باب الابواب و بر او معبر نهر کبراست به شروان . (مراصد الاطلاع ).
-
تأکیف
لغتنامه دهخدا
تأکیف . [ ت َءْ ] (ع مص ) (از «أک ف » و «وک ف ») خوی گیر بر پشت خر بستن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). توکیف . پشماکند نهادن بر ستور. (منتهی الارب ). تأکیف ؛ اکاف یا برذعه (خوی گیر) برگرفتن آن . (از قطر المحیط).
-
ترتر
لغتنامه دهخدا
ترتر. [ ] (اِخ ) رودی است در بردع . رجوع به نزهةالقلوب ص 105 شود. پورداود آرد: یکی از شهرهای بزرگ و معروف اران که امروزه دهی است در میان خرابه ، در کنار رود ترتر موسوم است به بردع (برذعه ، بردعه )، این اسم معرب پرتو می باشد... (یسنا ج 1 ص 41).
-
بردعی
لغتنامه دهخدا
بردعی . [ ب َ دَ ی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به بردع و بردعه که نام شهری است در اقصای آذربایجان . (انساب سمعانی ) (ناظم الاطباء). رجوع به بردع و بردعه و برذعة شود : با گلیم جهرمی میگفت نطع بردعی کز حصیر و بوریایم خارخاری بردلست .نظام قاری .
-
ولیة
لغتنامه دهخدا
ولیة. [ وَ لی ی َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث ولی . (اقرب الموارد). رجوع به ولی (از ع ، ص ، اِ) شود. || پشم آگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). برذعة. (اقرب الموارد). پالان خر و اسب . (غیاث اللغات از شرح نصاب ). || توشه ای که زن جه...