کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برد اسبید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
retract1
درونبُرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
heliborne
بالبُرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] جابهجایی نیرو بهوسیلۀ بالگَرد
-
برد عجوز
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ عَ) [ ع . ] (ص .) سرمای پیره - زن ، هفت روز آخر زمستان .
-
وایت برد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] (اِمر.) اسبابی به صورت صفحه ای سفید(از جنس پلاستیک ،پشم شیشه و مانند آن ) که می توان روی آن با ماژیک مخصوص آن مطلبی را نوشت که به راحتی قابل پاک کردن می باشد.
-
کی برد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] (اِ.) مجموعه ای از کلیدهای نمایشگر حروف الفبا و نشانه های دیگر که بر روی یک صفحه قرار گرفته اند و به رایانه متصل می شوند؛ از این وسیله برای ورود اطلاعات به رایانه استفاده می شود، صفحه کلید. (فره ).
-
پیش برد
لغتنامه دهخدا
پیش برد. [ ] (اِخ ) (مدرسه ٔ...) نام مدرسه ای در جانب جنوب مسجد جامع هرات از آثار مولانا جلال الدین محمد قائنی . (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 13 شود).
-
جان برد
لغتنامه دهخدا
جان برد. [ جام ْ ب ُ ] (حامص مرکب ) سلامت و محفوظ ماندن . (آنندراج ). خلاص و رهائی انفرادی : بجان برد خود هر کسی گشته شادکس از کشته ٔکس نیاورده یاد. نظامی .رجوع بجان بردن شود.
-
قای برد
لغتنامه دهخدا
قای برد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پست آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز. در 4000گزی باختر بانه و 3000گزی جنوب شوسه ٔ بانه به سردشت واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است . 100 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آنجا غلات ، توتون ،گ...
-
برد افتادن
لغتنامه دهخدا
برد افتادن . [ ب ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) بازی بردن از حریف و دست یافتن بر وی . (آنندراج ) : شه از منصوبه ای زد آن سپه راکز آن منصوبه برد افتاد شه را.خسرو (آنندراج ).
-
برد شیراز
لغتنامه دهخدا
برد شیراز. [ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بوانات و سرجهان شهرستان آباده در سی کیلومتری شمال سوریان کنار راه فرعی برد شیراز به لوریان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
برد قلمی
لغتنامه دهخدا
برد قلمی . [ ب ُ ق َل َ ] (اِ مرکب ) جنسی از چادر که در بافت آن خطها میباشد برابر سطبری قلم و بعضی گویند که بر آن نقاشان از قلم نقش و نگار کشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
برد کاهدان
لغتنامه دهخدا
برد کاهدان . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون . سکنه ٔ آن 122 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
برد گپی
لغتنامه دهخدا
برد گپی . [ ب َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایزه شهرستان اهواز با 137 تن سکنه و واقعست در شمال ایزه . شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
برد نشانده
لغتنامه دهخدا
برد نشانده . [ ب َ ن ِ دَ / دِ ] (اِخ ) سنگ نشانده . صفه ای در حدود بیست کیلومتری شمال شرقی صفه ٔ تاریخی مسجد سلیمان و نظیر و همزمان با آن که معبد دیگری از دوره ٔ اشکانیان میباشد و دکتر گیرشمن فرانسوی آنرا هم ازنخستین آثار هخامنشیان میداند. یک ستون س...
-
برد یمانی
لغتنامه دهخدا
برد یمانی . [ ب ُ دِ ی َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه ٔ مخطط که از ملک یمن آرند و الف در لفظیمانی عوض یکی از دو یای مشدد است پس گفته نمیشود یمانی به الف و تشدید یا تا جمع نشود عوض و معوض مگر یمانی بتخفیف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : چون زر مزور نگر آن ...