کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردی بیک محمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردی بیک محمد
لغتنامه دهخدا
بردی بیک محمد. [ب ِ ب َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یازدهمین از خانان گوگ اردو یا خانان دشت قبچاق غربی از خاندان باتو. از 758 تا 760 هَ . ق . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ).
-
واژههای مشابه
-
قلعه بردی
لغتنامه دهخدا
قلعه بردی . [ ق َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز در کنار راه مالرو سنج به کشکک . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 263 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان...
-
قلعه بردی
لغتنامه دهخدا
قلعه بردی . [ ق َ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی کوچک است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز در 4هزارگزی جنوب باختری قلعه ٔ زراس سکنه ٔ آن 30 نفر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
قوجق بردی
لغتنامه دهخدا
قوجق بردی . [ ق ُ ج ُب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، سکنه ٔ آن 900 تن . آب آن از رودخانه ٔمحلی . محصول آن غلات ، حبوب ، صیفی و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است . راه مالرو ...
-
مسجد بردی
لغتنامه دهخدا
مسجد بردی . [ م َ ج ِ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است یک فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ). قصبه ای است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 6هزارگزی شمال باختری شیراز، با 5293 تن سکنه . آب آن از قنات و نهر اعظم و راه آن اسف...
-
پنبه ٔ بردی
لغتنامه دهخدا
پنبه ٔ بردی . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) لوئی . قِنصف . (منتهی الارب ).
-
چاه بردی
لغتنامه دهخدا
چاه بردی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر که در 9 هزارگزی شمال گناوه و 8 هزارگزی شوسه گچساران به گناوه واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش...
-
چاه بردی
لغتنامه دهخدا
چاه بردی . [ ب َ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان علا مرودشت ، بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 105 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و یک هزارگزی راه عمومی اشکنان به پسرودک واقع شده و6 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
جاری بردی
لغتنامه دهخدا
جاری بردی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به جاری برد است . رجوع به جاربردی شود.
-
ابن تغری بردی
لغتنامه دهخدا
ابن تغری بردی . [ اِ ن ُ ت َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمحاسن ... شود.
-
جستوجو در متن
-
اخی جوق
لغتنامه دهخدا
اخی جوق . [ اَ ] (اِخ ) جانی بیک خان اوزبک پادشاه مغول مسلمان دشت قبچاق . پس از پراکنده ساختن اردوی ملک اشرف ، پسر او تیمورتاش و دختر او سلطان بخت را با خود برداشته عازم شهر غازان گردیده و پسر خود بردی بیک را با پنجاه هزار لشکری در آذربایجان گذاشت ول...
-
خانان باتو
لغتنامه دهخدا
خانان باتو. [ ن ِ ] (اِخ ) قلمرو ایشان :دشت قبچاق غربی و مسکن قبایل گوگ اردو (1224 - 1359 م .). خاندان باتو بر قسمتی حق سلطنت یافته بودند که آن را خانات کبیر مغرب می گویند و تاریخ این قسمت بمناسبت دخالتی که در ترقی روسیه داشته مهم است . در ابتداء همی...
-
تاج الافاضل
لغتنامه دهخدا
تاج الافاضل . [ جُل ْ اَ ض ِ ] (اِخ ) خالدبن الربیع. وی از افاضل خراسانست که عوفی در لباب الالباب بدینسان از وی یاد می کند: الامیرالعمید العالم فخرالدین تاج الافضل خالدبن الربیع الملکی الطولانی . از افاضل جهان و از اعیان خراسان بوده بکفایت و شهامت یگ...