کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردکی
لغتنامه دهخدا
بردکی . [ ب َ دَ ] (اِ) اغلوطه . بردک . لغز. (یادداشت مؤلف ). ادعیه . احجیه . چیستان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به برد و بردک شود.
-
واژههای مشابه
-
بَردِکى
لهجه و گویش بختیاری
bardeki مقاوم، پرتوان، کارکشته.
-
جستوجو در متن
-
ادعیه
لغتنامه دهخدا
ادعیه . [ اُ عی ی َ ] (ع اِ) ادعوة. اغلوطة. بَردَکی . (ربنجنی ). بَردَکی . (مهذب الاسماء). برد. بردک . (مهذب الاسماء). لغز. احجیه . چیستان . ج ، اداعی ّ.
-
گرماسیر
لغتنامه دهخدا
گرماسیر. [ گ َ س ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان قیلاب بالابخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد واقع در 3 هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 24 هزارگزی خاور شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک . منطقه ای است گرم سیری .دارای 196 تن سکنه است . آب آنجا از رودخانه ٔ بلارود ت...
-
بردک
لغتنامه دهخدا
بردک . [ ب َ دَ ] (اِ) افسانه . (برهان ) (ناظم الاطباء). لغز. چیستان . (برهان ). افسانه . اغلوطبود که از یکدیگر پرسند. احجیه . (مهذب الاسماء). و بعربی لغز گویند. حجیا. (یادداشت مؤلف ) : زبردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.بعضی...
-
برد
لغتنامه دهخدا
برد. [ ب ُ ] (مص مرخم ) مصدر مرخم بردن : ببردند چیزی که بایست بردبنزدیک آن مرد بیدار و گرد. فردوسی .بخواری همی بردشان خواستندبتاراج و کشتن بیاراستند.فردوسی .- جان برد ؛ بردن جان . نجات جان : به جانبرد خود هرکسی گشته شادکس از کشته ٔخود نیاورد یاد. نظا...