کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردع
لغتنامه دهخدا
بردع . [ ب َ دَ ] (اِخ ) شهری است بزرگ (در قفقاز) بانعمت بسیار و قصبه ای در آن است و مستقر پادشاه این ناحیت است و او را سوادی است خرم و کشت و برز و میوه های بسیار و انبوه و از این شهر ابریشم بسیار خیزد و استران نیک و روناس و شاه بلوط و کرویا. (حدود ا...
-
واژههای همآوا
-
بردا
لغتنامه دهخدا
بردا. [ ب َ رَ ] (اِخ ) (نهر....) رودی که بر دمشق گذرد. (نخبةالدهر دمشقی ).
-
بردا
لغتنامه دهخدا
بردا. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) تب از سردی . (منتهی الارب ).
-
بَرْداً
فرهنگ واژگان قرآن
خُنک
-
جستوجو در متن
-
مبارکی
لغتنامه دهخدا
مبارکی . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ بر در بردع [ به اران ] و لشکرگاه روسیان آنجا بود آنگاه که بیامدند و بردع بستدند و این مبارکی اول حدیست از شکی . (حدود العالم ).
-
برذعة
لغتنامه دهخدا
برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] (اِخ ) بردع . نام شهری است . (آنندراج ) (معجم البلدان ). رجوع به بردع و بردعة شود.
-
نوشابه
لغتنامه دهخدا
نوشابه . [ ب َ ] (اِخ )نام زنی است که پادشاه ملک بردع بوده . (برهان قاطع)(از رشیدی ) (از غیاث اللغات ) (از جهانگیری ). نام ملکه ٔ بردع که سکندر به لباس رسولان پیش او رفته بود . (از آنندراج ). رجوع به اسکندرنامه ٔ نظامی و نیز رجوع به بردع شود : برآراس...
-
بردم
لغتنامه دهخدا
بردم . [ ب َ دَ ] (اِخ ) هروم . نام اول شهر بردع بوده است پیش از زمان اسکندر و اسکندر آنرا بردع نام نهاد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به بردعة شود.
-
کوثربسته
لغتنامه دهخدا
کوثربسته . [ ک َ ث َ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِخ ) تندآبی است که در زمین و کوهسار ملک بردع می باشد. (آنندراج ).
-
کیدپا
لغتنامه دهخدا
کیدپا. (اِخ ) نام نوشابه که معرب آن قیدافه است . (فرهنگ رشیدی ). نام زنی است که پادشاه بردع بوده و او را نوشابه می گفتند و معرب آن قیدافه است . (برهان ) (آنندراج ). نام زنی که پادشاه بردع بود، و نوشابه نیز گویند. و تازیان کیدپا را تازیگانیده و قیدافه...
-
ترتر
لغتنامه دهخدا
ترتر. [ ] (اِخ ) رودی است در بردع . رجوع به نزهةالقلوب ص 105 شود. پورداود آرد: یکی از شهرهای بزرگ و معروف اران که امروزه دهی است در میان خرابه ، در کنار رود ترتر موسوم است به بردع (برذعه ، بردعه )، این اسم معرب پرتو می باشد... (یسنا ج 1 ص 41).
-
باغ سپید
لغتنامه دهخدا
باغ سپید. [ غ ِ س َ ] (اِخ ) نام باغی است . (آنندراج ). ظاهراًباغ سپید، باغی سلطنتی بوده در بردع . (از حاشیه ٔ وحید دستگردی بر خسرو و شیرین نظامی ص 95). باغی که نوشابه بکنار بردع ساخته بود. (هفت قلزم ) : سپیده دم ز لشکرگاه خسروسوی باغ سپید آمد روارو....
-
بردعه
لغتنامه دهخدا
بردعه . [ ب َ دَ ع َ ] (اِخ ) برذعه . بردع . ازبلاد اران است . (شرفنامه ). شهری است در اقصای آذربایجان معرب برده دان زیرا که پادشاهی اسیران را آنجا گذاشته بود و گاهی بذال منقوطه (برذعه ) نیز خوانند. (آنندراج ) (قاموس ) (ناظم الاطباء). رجوع به بردع شو...