کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردارنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بردارنده
/bardārande/
معنی
۱. کسی که چیزی را از جایی برمیدارد.
۲. [قدیمی] حملکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردارنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) bardārande ۱. کسی که چیزی را از جایی برمیدارد.۲. [قدیمی] حملکننده.
-
بردارنده
لغتنامه دهخدا
بردارنده . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) رافع. (دهار). بلندکننده .بر بالا برنده . || برافرازنده . افراشته کننده : سپاس خدای را که بردارنده ٔ این ایوان است . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). || از میان برنده . زایل کننده . نابودکننده : و عسل میوه و حاصل منج ا...
-
جستوجو در متن
-
متضمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَضمّن] mote(a)zammen دربردارنده؛ شامل.
-
مغرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqref آببردارنده با دست.
-
مزدمل
لغتنامه دهخدا
مزدمل . [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص ) بردارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). یکبار بردارنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
بردارندگی
لغتنامه دهخدا
بردارندگی . [ ب َ رَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بردارنده . رجوع به بردارنده شود.
-
دست بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه] dastbardār دستبردارنده؛ ولکننده؛ ترککننده.
-
pickiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتخابی، ضربه زننده، ناخنک زن، بانوک بردارنده
-
کلاهبردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kolāhbardār ۱. کلاهبردارنده.۲. [مجاز] کسی که به فریب و خدعه مال دیگران را بگیرد.
-
شامل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - فراگیرنده . 2 - حاوی ، در بردارنده .
-
طبردار
لغتنامه دهخدا
طبردار. [ طَ ب َ ] (نف مرکب ) حامل طبر. بردارنده ٔ طبر.
-
picky
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شگفت انگیز، ضربه زننده، ناخنک زن، بانوک بردارنده
-
pickier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلند پروازانه، ضربه زننده، ناخنک زن، بانوک بردارنده
-
بارگیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārgir ۱. بارگیرنده؛ باربرنده؛ بردارندۀ بار.۲. اسب و هر حیوان بارکش.۳. کشتی، ارابه، اتومبیل، یا هر وسیلۀ نقلیۀ باری.