کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بردابرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بردابرد
/bardābard/
معنی
۱. هنگام عبور بزرگان از معابر توسط خادمان با صدای بلند گفته میشد؛ دورباشکورباش.
۲. [مجاز] آوازۀ عظمت.
۳. [مجاز] آشوب؛ غوغا؛ هنگامه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشوب، غوغا، فتنه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بردابرد
واژگان مترادف و متضاد
آشوب، غوغا، فتنه
-
بردابرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، شبه جمله) ‹بردبرد› [قدیمی] bardābard ۱. هنگام عبور بزرگان از معابر توسط خادمان با صدای بلند گفته میشد؛ دورباشکورباش.۲. [مجاز] آوازۀ عظمت.۳. [مجاز] آشوب؛ غوغا؛ هنگامه.
-
بردابرد
فرهنگ فارسی معین
(بَ بَ) 1 - (اِمر.) آشوب ، غوغا. 2 - (شب جم .) دور شو!
-
بردابرد
لغتنامه دهخدا
بردابرد. [ ب َ ب َ ] (اِ مرکب ) کلمه ای که شاطران پیشاپیش شاهان میگفتند، از راه دور شو. (برهان ) (آنندراج ). آوازی که شاطران پیشاپیش مرکب سلطان کردندی ، دور شدن عامه را. (یادداشت مؤلف ). کور شو. دور شو. اصطلاح شاطران دوران قاجاریه چون پیشاپیش شاه حر...
-
بردابرد
لغتنامه دهخدا
بردابرد. [ ب ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) غارت و چپاول : نصیب خانه ٔ خصم تو باد بردابردرسیل موکب جاه تو باد بردابرد.کمال اصفهانی .
-
بردابرد
فرهنگ گنجواژه
غارت.
-
واژههای مشابه
-
بردابرد زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) دور شوید دور شوید گفتن .
-
جستوجو در متن
-
بردبرد
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله، اسم) [قدیمی] bardbard بردابرد.
-
تاراج
واژگان مترادف و متضاد
بردابرد، چپاول، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما
-
بردبرد
لغتنامه دهخدا
بردبرد. [ ب َ ب َ] (اِ مرکب ) بردابرد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن امر بدور شدن باشد یعنی دورشو. (برهان ).
-
خبردار گفتن
لغتنامه دهخدا
خبردار گفتن . [ خ َ ب َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بردابرد گفتن . || هشدار دادن .
-
گیتی گرد
لغتنامه دهخدا
گیتی گرد. [ گ َ ](نف مرکب ) گردنده ٔ گیتی . چرخنده ٔ گیتی : گیتی و آسمان گیتی گردبر در تو زنند بردابرد.نظامی .
-
بردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bardidan ۱. از راه به طرفی شدن؛ دور گردیدن از سر راه؛ برگردیدن: ◻︎ همت بلنددار که با همت خسیس / چاووش پادشاه براند تو را که «برد!» (مولوی۲: ۲۲۷)۲. = بردابرد