کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برخیزانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برخیزانیدن
/barxizānidan/
معنی
۱. کسی را از جا بلند کردن و برپا داشتن.
۲. برافراختن.
۳. برانگیختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برخیزانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barxizānidan ۱. کسی را از جا بلند کردن و برپا داشتن.۲. برافراختن.۳. برانگیختن.
-
برخیزانیدن
لغتنامه دهخدا
برخیزانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) متعدی برخاستن . بخاستن داشتن . ببرخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). راست کردن . بلند کردن . برخیزاندن . اثاره . تثویر. اقامه . بعث . انهاض : و همچنین ریذویه دربرخیزانیدن افراسیاب را از آنجا. (تاریخ قم ص 71).
-
جستوجو در متن
-
برخیزاندن
لغتنامه دهخدا
برخیزاندن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برخیزانیدن . راست کردن . بلند کردن . رجوع به برخیزانیدن شود : جز مؤذن حق بوقت قدقامت از جای قنوت برنخیزاند.ناصرخسرو.
-
انهاز
لغتنامه دهخدا
انهاز. [ اِ ] (ع مص ) دفع کردن . || انهاض . (اقرب الموارد). برخیزانیدن . رجوع به انهاض شود.
-
برکة
لغتنامه دهخدا
برکة. [ب ِ ک َ ] (ع مص ) برخیزانیدن ناقه ٔ نشسته که شیرش ریزان باشد و دوشیدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
احاشة
لغتنامه دهخدا
احاشة. [ اِ ش َ ] (ع مص ) احواش . گرداگرد صید برآمدن تا بدامگاه آید. (منتهی الارب ). صید برانگیختن . (تاج المصادر). شکار برخیزانیدن . نخجیروالی . آهوگردانی .
-
انشاص
لغتنامه دهخدا
انشاص . [ اِ ] (ع مص ) برکندن از جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ازعاج . (از اقرب الموارد). از جای برانگیختن . (تاج المصادر بیهقی ). برخیزانیدن . (یادداشت لغت نامه ).
-
اقماد
لغتنامه دهخدا
اقماد. [ اِ ] (ع مص ) گردن بلند کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برخیزانیدن نره را و روان کردن منی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بنعوظ واداشتن و انزال منی .
-
برجهانیدن
لغتنامه دهخدا
برجهانیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جهانیدن . باعث برجهیدن گشتن . (ناظم الاطباء). برخیزانیدن . (آنندراج ). بجستن داشتن . ایثاب . (المصادر) (منتهی الارب ). انزاء. (منتهی الارب ). رجوع به جهانیدن شود.
-
انهاض
لغتنامه دهخدا
انهاض . [ اِ ] (ع مص ) برانگیختن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). برخیزانیدن . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نزدیک پری گردانیدن مشک را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
عتر
لغتنامه دهخدا
عتر. [ ع َ ] (ع مص ) استوار کردن نیزه و جز آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || لرزیدن و جنبیدن نیزه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). برخیزانیدن نیزه و برداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قربان کردن عتیره ، گوسپند قربانی جاهلیت را. (منتهی الارب...
-
انقاه
لغتنامه دهخدا
انقاه . [ اِ ] (ع مص ) برخیزانیدن از بیماری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). از بیماری به کردن . (مصادر زوزنی ). از بیماری ، کسی را عافیت دادن : انقهه اﷲ من مرضه . (از اقرب الموارد). || گوش فراداشتن . (یادداشت مؤلف ): انقه لی سمعک (بصیغه ...
-
خیزانیدن
لغتنامه دهخدا
خیزانیدن . [ دَ ] (مص ) خیزیدن کنانیدن . برخاستن فرمودن . (ناظم الاطباء). بخاستن داشتن . (یادداشت مؤلف ).- بخیزانیدن ؛ خیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).الازلاق . بخیزانیدن . (تاج المصادر بیهقی ).- برخیزانیدن ؛ خیزانیدن .|| برپای کردن . راست کردن . ...
-
انعاظ
لغتنامه دهخدا
انعاظ. [ اِ ] (ع مص ) برخیزانیدن نره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به نعوظ داشتن . (بحر الجواهر). نعوظ آوردن . ایستاده کردن نره . تحریک . (یادداشت مؤلف ) : قوت حیوانی ، آلت شهوانی را قیام و انعاظی بداد. (سندبادنامه ص 177).- انعاظ کردن ؛ برخیزانی...