کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برخیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برخیر
لغتنامه دهخدا
برخیر. [ ب َ ] (ق مرکب ) (از: بر + خیر) بخیره . به بیهودگی و برعبث : خاقانی از انده رشیدت تا کی بود اشک و نوحه برخیر. خاقانی .اژدها سر بدم رساند و بازسر دم اژدها خورد برخیر. خاقانی .رجوع به خیر و خیره و برخیره شود.
-
جستوجو در متن
-
خیر
لغتنامه دهخدا
خیر. (اِ) خیری . گل همیشه بهار که خیری نیزگویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : چنان ننگش آمد ز کار هجیرکه شد لاله برگش بکردار خیر. فردوسی . || (ص ) مردم بی حیا. مردم بی شرم . رند. دلیر. (ناظم الاطباء). خیره : ای بخوبی بر بتان کابل و کشمیر میرماندم...
-
ای عجبی
لغتنامه دهخدا
ای عجبی . [ اَ / اِ ع َ ج َ ] (صوت مرکب ) ای عجب . ترکیبی است برای بیان تعجب و شگفتی : خون انگور فراز آر یا خون مویزکه مویز ای عجبی هست به انگور قریب . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 6).رزبان گفت چه رایست و چه تدبیر همی ...................................
-
ژاژخائی
لغتنامه دهخدا
ژاژخائی . (حامص مرکب ) علک خائی . برغست خائی . بیهوده گوئی . لک درائی . هرزه درائی . ژاژدرائی . یاوه سرائی . یافه سرائی . هرزه سرائی .هرزه لائی . حرف مفت زنی . خام درائی . ول گوئی : خیره روئی ز تیره رائی به بیزبانی ز ژاژخائی به . سنائی .هر سخن را به ...
-
برخیره
لغتنامه دهخدا
برخیره . [ ب َ رَ / رِ ] (ق مرکب ) (مرکب از بر + خیره ) برخیر. به بیهودگی . برعبث . رجوع به خیر و خیره شود : ور ایدونکه نزدیک افراسیاب ترا تیره گشتست برخیره آب . فردوسی .ز بیدادی نوذر تاجورکه برخیره گم کرد راه پدر. فردوسی .بدو گستهم گفت کین نیست روی ...
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ گ َ ] (اِ)پهلوی گنج ، ارمنی گنج ، آرامی گینزا، گززا، عربی کنز. (حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). زر و گوهری باشد که در زیر زمین دفن کنند.(برهان ). دفینه ای که پادشاهان نهند. (اوبهی ). رِکاز. دَفینَه . کَنز. مَفتَح . (منتهی الارب ) : در گنجهای کهن ...