کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برخورد سه تایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
collision theory
نظریۀ برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نظریهای که براساس آن میتوان سرعت واکنش پایه را ناشی از برخورد ذراتی با حداقل انرژی لازم در نظر گرفت
-
collision frequency
فراوانی برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] تعداد متوسط برخوردهای هر ذره در واحد زمان در هنگام عبور از گاز یا محیطی دیگر
-
برخورد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن ۲. تصادف کردن، تصادم کردن ۳. تلاقی کردن، مصادفشدن
-
angle of impact, impact angle
زاویۀ برخورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای، فیزیک] [حملونقل درونشهری-جادهای] زاویۀ بین محور تقارن مانع طولی و مسیر حرکت خودرو در محل تصادف [فیزیک] زاویۀ تند پرتابه با افق، در هنگام برخورد آن با زمین
-
bird strike, bird impact
برخورد پرنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برخورد پرنده با هواگَردِ درحالپرواز
-
sexual encounter
برخورد جنسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] کنش جنسی میان دو نفر شامل تماس جنسی اندامهای تناسلی یا مخاطی
-
inelastic collision
برخورد ناکشسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] برخوردی که در آن مجموع انرژیهای جنبشی ذرات برخوردکننده ثابت نمیماند
-
ionizing collision
برخورد یوننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] برهمکنش بین اتمها یا ذرات بنیادی که در آن زوجِ یون تولید میشود
-
برخورد کردن
لغتنامه دهخدا
برخورد کردن . [ ب َ خوَر / خُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصادف کردن . ملاقات کردن . رجوع به برخورد و برخوردن شود.
-
خوش برخورد
لغتنامه دهخدا
خوش برخورد. [ خوَش ْ / خُش ْ ب َ خوَرْدْ / خُرْدْ ] (ص مرکب ) خوش معاشرت .خوش محضر. آنکه به وقت ملاقات رو خوش نشان دهد. نیک محضر. || کنایه از بشاش . (یادداشت مؤلف ).
-
خوش برخورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošbarxord ویژگی کسی که با خوشرویی و مهربانی با مردم روبهرو میشود؛ مردمدار؛ مهربان.
-
برخورد دوگانه
دیکشنری فارسی به عربی
التعامل الإزدواجي ، تعامل المزدوج
-
طرز برخورد
دیکشنری فارسی به عربی
موقف
-
خوش برخورد
دیکشنری فارسی به عربی
لطيف
-
برخورد کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرْتَطَمَ