کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برخاستگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برخاستگی
/barxāstegi/
معنی
برخاسته بودن؛ بلندشدگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برخاستگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) barxāstegi برخاسته بودن؛ بلندشدگی.
-
برخاستگی
لغتنامه دهخدا
برخاستگی . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی برخاسته . رجوع به برخاستن و برخاسته شود.
-
جستوجو در متن
-
risings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صعود، طلوع، خیز، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود
-
upheaval
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعجب، تحول، انقلاب، تغییر فاحش، برخاستگی، بالا آمدن
-
upheavals
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحولات، تحول، انقلاب، تغییر فاحش، برخاستگی، بالا آمدن
-
uprisings
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قیام ها، شورش، قیام، طغیان، برخاستگی، بلوا، خیز، بر خیزش
-
uprising
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قیام، شورش، طغیان، برخاستگی، بلوا، خیز، بر خیزش، بالا رونده
-
هجشة
لغتنامه دهخدا
هجشة. [ هََ ش َ ] (ع اِمص ، اِ) غضب . (منتهی الارب ). || برخاستگی . (منتهی الارب ). نهضت . (اقرب الموارد).
-
rising
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رو به افزایش، طلوع، خیز، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود، بالا رونده، متصاعد، طالع
-
lifts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آسانسور، بالابری، اسانسور، ترفیع، سرقت، پیشرفت، بالارو، بالا بر، برخاستگی، بلندی، دزدی، ترقی، جر ثقیل، بلند کردن، برداشتن، بالا بردن، بالا رفتن، سرقت کردن، مرتفع بنظرامدن، یک وهله بلند کردن بار
-
نعوظ
لغتنامه دهخدا
نعوظ. [ ن ُ ] (ع مص ) برخاستن نره ٔ کسی . (از منتهی الارب ). برخاستن و راست شدن ذکر. (از متن اللغة). قیام الذکر. (تاج المصادر بیهقی ). برپای شدن مردی . برخاستن قضیب . (یادداشت مؤلف ). نَعظ. نَعَظ. (متن اللغة) (منتهی الارب ). رجوع به نعظ شود. || (اِم...
-
نقاهت
لغتنامه دهخدا
نقاهت . [ ن َ هََ ] (از ع اِمص ) برخاستن از بیماری . نقه . نقوه . (یادداشت مؤلف ). نقاهت که معمولاً به معنی بیماری استعمال می شود در لغت به معنی فهمیدن است و مصدر فعل نقه به معنی بهبود توأم با ضعف «نقاهت » نیست بلکه «نقه » بر وزن «فرح » و «نقوه » ب...