کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برح
لغتنامه دهخدا
برح . [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است در یمن .
-
برح
لغتنامه دهخدا
برح . [ ب َ ](ع مص ) خشم کردن و غضب نمودن . || نیست شدن . زایل گردیدن . || دور شدن . خفا و پیدا وروشن شدن کار. || در جای خود به آنسو رفتن . || (اِ) سختی و گزند و بدی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سختی . (مهذب الاسماء).- برح بار ؛ گزند ب...
-
برح
لغتنامه دهخدا
برح . [ ب ِرَ ] (ع ص ) سخت : امر برح ؛ کار سخت . (منتهی الارب ).
-
برح
لغتنامه دهخدا
برح . [ ب ُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُرحَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتران ماده ٔ نجیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به برحة شود.
-
واژههای مشابه
-
ابن برح
لغتنامه دهخدا
ابن برح . [ اِ ن ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) بلا. سختی . (منتهی الارب ). ج ، بنوبرح .
-
بنات برح
لغتنامه دهخدا
بنات برح . [ ب َ ت ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) دواهی و مشقات . ج ِ بنت برح . (از المرصع).
-
واژههای همآوا
-
بره
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوزاد گوسفند ۲. حمل، برج حمل ۳. آهوبچه ۴. مطیع، تسلیم، بیاراده
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: varrak] bar[r]e ۱. (زیستشناسی) بچۀ گوسفند تا ششماهگی.۲. (زیستشناسی) بچۀ آهو.۳. (نجوم) [قدیمی] = حَمَل
-
بره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béret] bere نوعی کلاه ساده، بیلبه، و دایرهشکل که از پارچۀ ضخیم میدوزند.
-
بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِّ) ( اِ.) 1 - بچة گوسفند یا بچة آهو. 2 - برج حمل . اولین برج از دوازده برج منطقه البروج .
-
بره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ) ( اِ.) روی قبا و کلاه و مانند آن .
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ ] (نف ، پسوند) از این کلمه که مرکب از بر، یعنی مفرد امر حاضر بردن ، و «ه » علامت آلت است چون کلمه ٔ مناسبی قبل از آن درآرند اسم آلت توان ساخت . (یادداشت دهخدا). || مخفف بَرَنده .- مزدبره ؛اجیر. مزدبر. رجوع به مزد و مزدبره شود.
-
بره
لغتنامه دهخدا
بره . [ ب َ رَ / رِ / ب َرْ رَ / رِ ] (اِ) بچه ٔ گوسفند که آنرا به عربی حمل خوانند. (برهان ). بچه ٔ گوسپند و آهو. (آنندراج ). در تداول گناباد خراسان گوسپند خردسال میشینه که هنوز به یک سال عمر نرسیده خواه نر خواه ماده . بچه ٔ میش که ازبرای قربانی فصح ...