کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برجهیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برجهیدن
لغتنامه دهخدا
برجهیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جهیدن . رجوع به جهیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
ثوار
لغتنامه دهخدا
ثوار. [ ث ِ ] (ع مص ) مُثاورة. برجهیدن .
-
قهز
لغتنامه دهخدا
قهز. [ ق َ ] (ع مص )برجهیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
برجستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریدن، ۲. برجهیدن، جستن، جهیدن، ۳. وثوب ۴. تپیدن، جنبیدن ۵. شتافتن
-
هبوز
لغتنامه دهخدا
هبوز. [ هَُ ] (ع مص ) هبز. هبزان . مردن . || ناگاه مردن . || برجهیدن . جهیدن . (معجم متن اللغة).
-
برجستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ جَ یا ج ِ تَ)(مص ل .)=برجهیدن : پریدن از پایین به بالا یا به عکس ، جهیدن .
-
ضراب
فرهنگ فارسی معین
(ض ِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - با کسی شمشیر زدن ، مضاربه کردن . 2 - برجهیدن گشن بر ماده .
-
تثابر
لغتنامه دهخدا
تثابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) برجهیدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مثاورة
لغتنامه دهخدا
مثاورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) برجهیدن با کسی . ثِوار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تغذغذ
لغتنامه دهخدا
تغذغذ. [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برجهیدن آهو. (از اقرب الموارد).
-
تسافد
لغتنامه دهخدا
تسافد. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر گشنی کردن . (زوزنی ). برجهیدن ددان . (منتهی الارب ). برجهیدن ددان بروی یکدیگر. (ناظم الاطباء).جماع کردن بهائم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برجستن نر بماده . (از متن اللغة). قدیقال فی غیرالانسان کالنکاح والمباشرة و...
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق ِ ] (ع مص ) قَرع . (منتهی الأرب ). || برجهیدن گشن بر شتر ماده . || پشیمان شدن و بر هم ساییدن دندان را از ندامت . (منتهی الأرب ) (آنندراج ). || قرعه زدن . || مشارکت و مساهمت با کس . (از اقرب الموارد). و رجوع به مقارعة شود.
-
فیش
لغتنامه دهخدا
فیش . [ ف َ ] (ع اِ) سر نره . (منتهی الارب ). رجوع به فَیْشَلة شود. || (مص ) برجهیدن نر بر ماده و برآمدن بر آن . (منتهی الارب ). || افتخار کردن و بزرگ منشی نمودن و پنداشتن درخود چیزی که ندارد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
برجهانیدن
لغتنامه دهخدا
برجهانیدن . [ ب َ ج َ دَ ] (مص مرکب ) جهانیدن . باعث برجهیدن گشتن . (ناظم الاطباء). برخیزانیدن . (آنندراج ). بجستن داشتن . ایثاب . (المصادر) (منتهی الارب ). انزاء. (منتهی الارب ). رجوع به جهانیدن شود.