کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برجمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برجمه
/borjome/
معنی
استخوانهای ریز دست و پا؛ مفاصل انگشتان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برجمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: برجمَة، جمع: بَراجِم] [قدیمی] borjome استخوانهای ریز دست و پا؛ مفاصل انگشتان.
-
واژههای مشابه
-
برجمة
لغتنامه دهخدا
برجمة. [ ب َ ج َ م َ ](ع اِمص ) درشتی سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
برجمة
لغتنامه دهخدا
برجمة. [ ب ُ ج ُ م َ ] (ع اِ) پیوند میانه از سه پیوند انگشتان یا پیوند انگشتان یا پشت استخوان انگشتان یا سر پشت پیوند انگشتان که هرگاه مشت را بند کنند کشیده و مرتفع ماند. ج ،براجم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || انگشت میانه ٔ مر...
-
جستوجو در متن
-
براجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بُرجُمَة] [قدیمی] barājem = برجمه
-
براجم
لغتنامه دهخدا
براجم . [ ب َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ برجمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بندهای انگشتان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به برجمة شود.
-
پیوند
لغتنامه دهخدا
پیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] (اِ) خویش و تبار. (برهان ). خویشاوند. قوم . نزدیک نسبی . خاندان . دوده . خویش نسبی . نسب . عشیرت . کس : بر و بوم و پیوند بگذاشتی فراوان به ره رنج برداشتی . فردوسی .چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش ره سیستان را گرفتند پیش . فردوس...