کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برجستگی بزرگ کف دست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
thenar eminence
برجستگی بزرگ کف دست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] برآمدگی گوشتی در ریشۀ انگشت شست
-
واژههای مشابه
-
دارای برجستگی
دیکشنری فارسی به عربی
متسيد
-
جستوجو در متن
-
palms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کف دست ها، نخل، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کامیابی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی، کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن
-
لقمه چپ
لهجه و گویش تهرانی
لقمه چپ کردن، درشت، لقمهای که با کف دست برمیچینند (چپ= کف دست) چپکی زدن= با کف دست ضربه زدن
-
palming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کف دست، کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کفّ] kaf ۱. (زیستشناسی) سطح بیرونی دست یا پا.۲. [جمع: کُفوف] دست.۳. [جمع: کُفوف] سطح چیزی: کف اتاق.۴. [قدیمی] کفۀ ترازو.= کف رفتن: (مصدر متعدی) [مجاز] ربودن و دزدیدن؛ بهتردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن.= کف زدن: (مصدر لازم) دست ...
-
کف گرگی
لهجه و گویش تهرانی
ضربه با کف دست
-
دست کوب
لغتنامه دهخدا
دست کوب . [ دَ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) کوبش دو کف دست بهم . ضرب دو کف دست بهم . بهم کوبیدگی دو کف دست . || ضربت دست : گر باد خیزد ای عجب از دست کوفتن از دست کوب خصم مرا باد سرد خاست .خاقانی .
-
handbreadth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستبند، باندازه کف دست، پهنای دست
-
metacarpus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
metacarpus، استخوانهای کف دست و دست
-
نخلة
دیکشنری عربی به فارسی
نخل , نخل خرما , نشانه پيروزي , کاميابي , کف دست انسان , کف پاي پستانداران , کف هرچيزي , پهنه , وجب , با کف دست لمس کردن , کش رفتن , رشوه دادن
-
palm
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نخل، نخل خرما، وجب، نشانه پیروزی، کامیابی، کف دست انسان، کف پای پستانداران، کف هر چیزی، کش رفتن، رشوه دادن، با کف دست لمس کردن
-
froth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کف دست، کف، سخن پوچ، یاوه، کف کردن، بکف اوردن، اظهار کردن، صدا زدن