کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برجسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برجسته
/barja(e)ste/
معنی
۱. برآمده؛ بالاآمده؛ بلندیپیداکرده.
۲. بزرگ و معروف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم
۲. چشمگیر، نمایان
۳. برآمده، محدب
۴. پسندیده، خوب
۵. چالاک، چست
دیکشنری
banner, big, convex, cordon bleu, extraordinary, grand, illustrious, king, leading, noble, notable, note, noted, noteworthy, outstanding, over-, par excellence, pre-eminent, preeminent, prominent, protuberant, raised, ranking, salient, select, signal, star, supereminent, surpassing, ventricular, worthy
-
جستوجوی دقیق
-
برجسته
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم ۲. چشمگیر، نمایان ۳. برآمده، محدب ۴. پسندیده، خوب ۵. چالاک، چست
-
برجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) barja(e)ste ۱. برآمده؛ بالاآمده؛ بلندیپیداکرده.۲. بزرگ و معروف.
-
marcato 2 (it.), marcando 2 (it.)
برجسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] کیفیت تنی که متمایز و واضح نواخته میشود
-
برجسته
فرهنگ فارسی معین
(بَ جَ یا جِ تِ) (ص .) 1 - جهیده . 2 - برآمده . 3 - ممتاز، عالی .
-
برجسته
لغتنامه دهخدا
برجسته . [ ب َ ج َ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) با افراز برآمده . (ناظم الاطباء). || جسته و جهیده . || چست و چالاک .(فرهنگ فارسی معین ). || مناسب و لایق . (ناظم الاطباء). خوب و پسندیده و ممتاز و عالی . (فرهنگ فارسی معین ). باموقع. (ناظم الاطباء). || شخص م...
-
برجسته
دیکشنری فارسی به عربی
انتفاخ , بارز , بروز , رييس , سائد , سامي , شهير , ضرب , ملحوظ
-
برجسته
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: boland / kopa طاری: beland طامه ای: beland طرقی: beland / barǰessa کشه ای: beland نطنزی: beland
-
واژههای مشابه
-
relief map
نقشۀ برجسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشهای که پستیوبلندیهای یک ناحیه را با برآمدگی و فرورفتگی نسبی سطح نقشه منعکس میکند
-
marcato 1 (it.), marcando 1 (it.)
اجرای برجسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] شیوهای در اجرای نغمات که در آن نتها متمایز و واضح نواخته میشوند
-
stereoscopy
برجستهنمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] دانش و فنّاوری ایجاد تصویر ذهنی سهبعدی بر پایۀ عکسهای همپوش از شیء یا بهرهگیری از قابلیت دستگاه بینایی انسان
-
stereoscopic vision 1
برجستهبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] قابلیت درک فضای سهبعدی و تشخیص عمق با استفاده از هندسۀ جفتتصویری
-
stereoscope
برجستهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] وسیلهای که برای برجستهبینی تصاویر به کار میرود
-
jumped seam
درز برجسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
-
برجسته کاری
دیکشنری فارسی به عربی
رييس