کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برجذبذره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (ع اِ) مور خرد. مورچه . مورچه ٔ خرد. یک مورچه . یک مور خرد.
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذُرْ رَ ] (ع اِ) ارزن . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ). گاورس ؛ ای ارزن . (قاضی خان بدرمحمد دهار): اخرفت الذرّةَ؛ بسیار دراز شد گیاه ارزن . (منتهی الارب ). در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : ذرة، نوعی است از حبوب که فارسیان ...
-
ذرة
دیکشنری عربی به فارسی
هسته , اتم , جوهر فرد , جزء لا يتجزي , کوچکترين ذره , غله , دانه ذرت , ميخچه , دانه دانه کردن , نمک زدن , خرده , ذره , نقطه , با شتاب نوشتن , دره , خس , ريزه , خال
-
ذره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [عربی: ذرَّة، جمع: ذَرّات] zarre ۱. مقدار اندک از چیزی.۲. (اسم، فاعلی) هریک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده میشود.
-
ذَرَّةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
چيز بسيار ريز- دانههاي ريز غبار ، که در شعاع آفتاب ديده ميشود -مورچههاي ريز
-
ذره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: yezarra طاری: zarra / (yak)poyi طامه ای: izarra طرقی: yoqǰa / itâpüri کشه ای: izara / itâpiri نطنزی: itâzarra
-
ذره
دیکشنری فارسی به عربی
آس , حبوب , ذرة , غبار , قصاصة , قطعة , نقطة
-
ذره
لهجه و گویش تهرانی
کم، خیلی کم
-
ذره ذره
دیکشنری فارسی به عربی
إرْباً إرباً
-
ذره ذره
واژهنامه آزاد
قطره قطره، کم کم، آرام آرام.
-
adatom
برجذباتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اتمی که بر سطح یک ماده جذب میشود
-
temperature swing adsorption, thermal swing adsorption
برجذب دماتناوبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] روشی که در آن یک مادۀ جاذب، تحت دماهای متناوب، گازها را براساس برجذب و واجذبش چرخهای جدا میکند اختـ . بردت TSA
-
ad-micelle, adsorbed micelle
برجذبریشال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ناحیهای مملو از مواد سطحفعال سازمانیافته و بههمفشرده در یک سطح که مانند یک تکلایه عمل میکنند
-
chromatographic adsorption
برجذب سوانگاشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی برجذب که در آن مواد مختلف تمایل دارند از یک جریان متحرک گاز یا مایع یعنی فاز متحرک به فاز جامد، با سرعتهای متفاوت جذب شوند