کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانگیزانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برانگیزانیدن
لغتنامه دهخدا
برانگیزانیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اغراء. (ترجمان القرآن ). برآغالانیدن . برانگیزاندن . برانگیختن . کنانیدن . (ناظم الاطباء). || بشورش وادار کردن . شورانیدن . رجوع به برانگیختن شود.
-
جستوجو در متن
-
برانگیزاندن
لغتنامه دهخدا
برانگیزاندن . [ ب َ اَدَ ] (مص مرکب ) واداشتن . برانگیختن . برانگیزانیدن . انگیزاندن . رجوع به برانگیختن و برانگیزانیدن شود.
-
انگیزانیدن
لغتنامه دهخدا
انگیزانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) انگیختن .- برانگیزانیدن ؛ برانگیختن . رجوع به انگیختن و انگیز و برانگیختن شود.
-
بشولانیدن
لغتنامه دهخدا
بشولانیدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ ] (مص ) برانگیزانیدن .بشولاندن . || حرکت دادن و متحرک ساختن و جنبانیدن . (ناظم الاطباء) .
-
افژولانیدن
لغتنامه دهخدا
افژولانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) تقاضا کنانیدن . || برانگیزانیدن و پریشان کنانیدن . || آشامیدن فرمودن . || رفع تشنگی کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به افژولیدن شود.
-
برانگیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) bar[']angixtan ۱. برانگیزانیدن؛ تحریک کردن.۲. ایجاد کردن؛ پدید آوردن.۳. بلند کردن؛ بیرون آوردن.۴. به پیامبری مبعوث کردن.۵. [قدیمی] زنده کردن مردگان در روز رستاخیز.۶. [قدیمی] تازاندن؛ به حرکت سریع واداشتن: اسب را برانگیخت.
-
اوژولیدن
لغتنامه دهخدا
اوژولیدن . [ اَ دَ ] (مص )برانگیزانیدن و تحریک و تحریض کردن . تشجیع کردن . (ناظم الاطباء). برانگیختن بجنگ و غیره . || تقاضا نمودن . || تعجیل کردن و شتاب نمودن . || پریشان کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || بزور گرفتن . (ناظم الاطباء).
-
ورغلانیدن
لغتنامه دهخدا
ورغلانیدن . [ وَ غ َ دَ ] (مص مرکب ) برانگیختن . تحریض کردن . تحریک کردن . وادار کردن . اغوا کردن . گمراه نمودن . (ناظم الاطباء). برآغالیدن . (آنندراج ). دعوت کردن . به راه بد خواندن . (ناظم الاطباء). درغلطانیدن و برانگیزانیدن . (حاشیه ٔ منتهی الارب ...
-
درشورانیدن
لغتنامه دهخدا
درشورانیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) شورانیدن . جنبانیدن . حرکت دادن . متحرک کردن . (ناظم الاطباء). || تحریک کردن . برانگیختن . به شورش واداشتن . از جای برانگیزانیدن این قوم را که با بنه اند بجنبانند و خبر به ری رسد و ایشان را درشورانند. (تاریخ بیهقی چ ...
-
رزن
لغتنامه دهخدا
رزن . [ رَ ] (ع مص ) بدست برداشتن چیزی تا گرانی و سبکی وی معلوم گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اقامت کردن در جایی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برگراییدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از مصادر اللغه ٔ زوزنی )....
-
اغاردن
لغتنامه دهخدا
اغاردن . [ اَ دَ ] (مص ) آغاردن و سرشتن . (ناظم الاطباء). سرشته کردن . (از برهان ) (آنندراج ). || بهم آمیختن . (ناظم الاطباء). درهم آمیختن . (از برهان ) (از آنندراج ). || خیسانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نم...
-
ترنگانیدن
لغتنامه دهخدا
ترنگانیدن . [ت ُ رُ / رَ دَ ] (مص ) مصدر ترنگ است و بمعنی بصدا درآوردن چله کمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترنگ کردن و برانگیزانیدن و جهانیدن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنگ شود : باز شعریش بر ترنگانی به تقاضا قدم بلنگانی .اوحدی (ا...
-
ناخن زدن
لغتنامه دهخدا
ناخن زدن . [ خ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) برانگیزانیدن و جنگ انداختن میان دو کس . (ناظم الاطباء). کنایه از جنگ انداختن میان دو کس باشد. (برهان قاطع). در میان دو کس فتنه انداختن . (آنندراج ). و نیز رجوع به ناخن بریکدیگر زدن شود : میزند چشم تو هر لحظه به مژگ...
-
بعث
لغتنامه دهخدا
بعث . [ ب َ ] (ع مص ) فرستادن کسی را. (ناظم الاطباء). فرستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (فرهنگ نظام ) (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ) (صراح ) (دزی ج 1 ص 98) (مهذب الاسماء). کسی را جایی فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). فرستادن کسی...