کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانداز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برانداز کردن
معنی
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - وارسی کردن ، سنجیدن . 2 - نگریستن ، دقت کردن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. دید زدن، دیدن، ورانداز کردن
۲. نگاه سطحی کردن، نگاه کردن
۳. برآورد کردن، تخمین زدن، سنجیدن
دیکشنری
skim
-
جستوجوی دقیق
-
برانداز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دید زدن، دیدن، ورانداز کردن ۲. نگاه سطحی کردن، نگاه کردن ۳. برآورد کردن، تخمین زدن، سنجیدن
-
برانداز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - وارسی کردن ، سنجیدن . 2 - نگریستن ، دقت کردن .
-
برانداز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لمحة
-
واژههای مشابه
-
دولت برانداز
لغتنامه دهخدا
دولت برانداز. [ دَ / دُو ل َ ب َ اَ ] (نف مرکب ) منقرض کننده ٔ دولت و سلطنت . (ناظم الاطباء).
-
خانه برانداز
لغتنامه دهخدا
خانه برانداز. [ ن َ / ن ِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) مسرف . متلف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک به باد دهد خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگری . و این در مقابل خانه نگهدارباشد. (آنندراج ). ولخرج . مبذر. || خراب کننده ٔ خانه . ...
-
خانه برانداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xānebar[']andāz کسی که خانه و زندگانی خود یا دیگری را بر باد دهد. امری یا چیزی که باعث نابود شدن و از بین رفتن خانواده بشود. * خانمانبرانداز؛ دودمانبرانداز.
-
جستوجو در متن
-
قد و بالا
فرهنگ گنجواژه
اندام، قامت.خوش()،()را برانداز کردن.
-
glanced
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگاه کرد، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن
-
glances
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگاه ها، نگاه، برانداز، مرور، نظر اجمالی، نگاه مختصر، لمحه، اشاره یا نگاه مختصر، اشاره کردن و رد شدن برق زدن، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، خراشیدن، به یک نظر دیدن
-
ورانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) var[']andāz ۱. برانداز؛ بازدید.۲. تخمین.〈 ورانداز کردن: (مصدر متعدی)۱. دید زدن.۲. اندازۀ چیزی را به نگاه تعیین کردن؛ برآورد کردن.
-
براندازیدن
لغتنامه دهخدا
براندازیدن . [ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) ورانداز کردن : برانداز صد بار و یک بار بر.
-
لمحة
دیکشنری عربی به فارسی
برانداز , برانداز کردن , نگاه , نگاه مختصر , نظراجمالي , مرور , نگاه مختصرکردن , نظر اجمالي کردن , اشاره کردن ورد شدن برق زدن , خراشيدن , به يک نظر ديدن , نگاه کم , نگاه اني , نظر اجمالي , نگاه سريع , اجمالا ديدن , بيک نظر ديدن , اتفاقا ديدن , نگاه ز...
-
برآورد
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم ۲. ارزشگذاری، قیمتگذاری ۳. تخمین زدن، تقویم کردن