کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برانداز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برانداز
/bar[']andāz/
معنی
۱. = برانداختن
۲. سنجش؛ برآورد؛ تخمین.
〈 برانداز کردن: (مصدر متعدی) ‹ورانداز›
۱. دید زدن.
۲. تخمین کردن؛ سنجیدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دید زدن، نگریستن
۲. برآورد، تخمین، سنجش
۳. سرنگونساز، کودتاچی، کودتاگر
فعل
بن گذشته: برانداز کرد
بن حال: برانداز کن
دیکشنری
destructive, survey
-
جستوجوی دقیق
-
برانداز
واژگان مترادف و متضاد
۱. دید زدن، نگریستن ۲. برآورد، تخمین، سنجش ۳. سرنگونساز، کودتاچی، کودتاگر
-
برانداز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ برانداختن، اسم مصدر) bar[']andāz ۱. = برانداختن۲. سنجش؛ برآورد؛ تخمین.〈 برانداز کردن: (مصدر متعدی) ‹ورانداز›۱. دید زدن.۲. تخمین کردن؛ سنجیدن.
-
subversive
برانداز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عامل یا حامی براندازی
-
برانداز
لغتنامه دهخدا
برانداز. [ ب َ اَ ] (اِمص مرکب ) ورانداز. || (نف مرخم ) مخفف براندازنده به معنی نابودکننده . از بین برنده . منهدم کننده . ناچیزکننده .رجوع به برانداختن در همین معنی شود.- خانه برانداز ؛ چیزی یا کسی که خانه و خانمان شخص رابر باد دهد. رجوع به خانه بران...
-
برانداز
دیکشنری فارسی به عربی
لمحة
-
واژههای مشابه
-
برانداز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دید زدن، دیدن، ورانداز کردن ۲. نگاه سطحی کردن، نگاه کردن ۳. برآورد کردن، تخمین زدن، سنجیدن
-
برانداز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - وارسی کردن ، سنجیدن . 2 - نگریستن ، دقت کردن .
-
دولت برانداز
لغتنامه دهخدا
دولت برانداز. [ دَ / دُو ل َ ب َ اَ ] (نف مرکب ) منقرض کننده ٔ دولت و سلطنت . (ناظم الاطباء).
-
خانه برانداز
لغتنامه دهخدا
خانه برانداز. [ ن َ / ن ِ ب َ اَ ] (نف مرکب ) مسرف . متلف . (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که هرچه داشته باشد همه را پاک به باد دهد خواه از آن خود باشد خواه از آن دیگری . و این در مقابل خانه نگهدارباشد. (آنندراج ). ولخرج . مبذر. || خراب کننده ٔ خانه . ...
-
خانه برانداز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] xānebar[']andāz کسی که خانه و زندگانی خود یا دیگری را بر باد دهد. امری یا چیزی که باعث نابود شدن و از بین رفتن خانواده بشود. * خانمانبرانداز؛ دودمانبرانداز.
-
برانداز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لمحة
-
برانداز کردن،ورانداز کردن
لهجه و گویش تهرانی
با دقت دیدن
-
جستوجو در متن
-
destructive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخرب، ویرانگر، خانمان برانداز