کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برامدگی یا گره گیاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پر از برامدگی
دیکشنری فارسی به عربی
وعر
-
پوز و برآمدگی
فرهنگ گنجواژه
برجستگی
-
بند انگشت (مخصوصا برامدگی پنج انگشت)
دیکشنری فارسی به عربی
مفصل
-
هر نوع برامدگی یاتورم شبیه پیاز
دیکشنری فارسی به عربی
مصباح
-
جستوجو در متن
-
nubbles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حشرات، تکه، برامدگی یا گره کوچک، قنبلی
-
nubble
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلخ، تکه، برامدگی یا گره کوچک، قنبلی
-
knoll
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گره، نوک تپه، قله، ماهور، تیزی یا برامدگی خاک از اب
-
مرغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - گیاهی است از تیرة گندمیان که علفی و پایا است و دارای ساقة زیرزمینی افقی و گره داری است که از محل هر گره ریشه های کوچک خارج می شود. سرعت انتشار این گیاه بسیار زیاد است . این گیاه برگ های دراز نوک تیز و غلاف دار به رنگ سبز یا غب...
-
قمعولة
لغتنامه دهخدا
قمعولة. [ ق ُ ل َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ گیاه . (اقرب الموارد). غلاف گیاه یا غنچه یا شکفته ٔ آن . || گره و شکن و نورد. (منتهی الارب ). || یقال فی رأسه قماعیل ؛ ای عجر.(منتهی الارب ). العجرة فی الرأس . (اقرب الموارد).
-
بتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] batu ۱. قیف.۲. گره چوب یا ساقۀ گیاه.۳. دستۀ هاون.۴. هاون سنگی؛ سنگی که در آن دارو را میسایند.
-
gnarl
دیکشنری انگلیسی به فارسی
gnarl، گره درخت یا چوب، غرولند، زوزه، پیچ دادن، گره دار کردن
-
burls
دیکشنری انگلیسی به فارسی
burls، گره چوب، گره پشم یا پارچه، کورک
-
burl
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرخ کردن، گره چوب، گره پشم یا پارچه، کورک
-
گره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: grah] ‹گری› gereh ۱. پیچیدگی و بههمبستگی در نخ و ریسمان یا چوب و شاخۀ درخت یا چیز دیگر.۲. بند؛ پیوند.۳. [مجاز] کار مشکل.۴. [قدیمی، مجاز] چین و شکن زلف.۵. [قدیمی] مقیاس طول، معادل یکشانزدهم ذرع.〈 گره بستن: (مصدر متعدی)۱. گره در چ...
-
دکمه یا گره سیب زمینی
دیکشنری فارسی به عربی
عين