کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برافتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برافتادن
/bar[']oftādan/
معنی
۱. از میان رفتن؛ نابود شدن.
۲. از مد افتادن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
برافتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورافتادن› bar[']oftādan ۱. از میان رفتن؛ نابود شدن.۲. از مد افتادن.
-
برافتادن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. اُ دَ) (مص ل .) از میان رفتن ، از بین رفتن .
-
برافتادن
لغتنامه دهخدا
برافتادن . [ ب َ اُ دَ ] (مص مرکب ) افتادن : وان قطره ٔ باران که برافتد بگل سرخ چون اشک عروس است برافتاده برخسار. منوچهری .رجوع به افتادن شود. || نابود گشتن . (غیاث اللغات ) (بهار عجم ) (آنندراج ). ورافتادن . هلاک شدن . منقرض شدن . قلع و قمع شدن . مس...
-
واژههای مشابه
-
تاسه برافتادن
لغتنامه دهخدا
تاسه برافتادن . [ س َ / س ِ ب َ اُ دَ ] (مص مرکب ) به نفس افتادن . بشدت دم زدن گرفتار شدن . رجوع به تاسه شود.
-
واژههای همآوا
-
بر افتادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از میان رفتن، نابود شدن، نابود گشتن، نیست شدن، ورافتادن ≠ روآمدن ۲. ملغا، منسوخ گشتن، منسوخ شدن، متروک شدن ≠ متداول شدن، رایج گشتن، بابشدن ۳. قلعوقمع شدن، منقرض شدن، انقراضیافتن ۴. ازمد افتادن، دمده شدن ≠ باب شدن، مد
-
جستوجو در متن
-
ورافتادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) var[']oftādan ۱. برافتادن؛ منسوخ شدن؛ از مد افتادن.۲. از بین رفتن.
-
قعف
لغتنامه دهخدا
قعف . [ ق َ ع َ ] (ع مص ) از بیخ برافتادن یا از پای برافتادن دیوار. فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
منقرض شدن
واژگان مترادف و متضاد
ازبینرفتن، نابود شدن، انقراض یافتن، مضمحل شدن، برافتادن، برچیده شدن، پایان یافتن، اضمحلالیافتن
-
اضمحلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezmehlāl نیست شدن؛ تباه شدن؛ از میان رفتن؛ نابود شدن؛ برافتادن؛ ازهمپاشیدگی؛ نابودی.
-
برفتادن
لغتنامه دهخدا
برفتادن .[ ب َ ف ِ / ف ُ دَ ] (مص مرکب ) برافتادن : ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی تا مدعی نبودی مجنون مبتلا را. سعدی .رجوع به افتادن و برافتادن شود.
-
سرنگون شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. واژگون شدن ۲. فرو ریختن، از بین رفتن، نابودشدن ۳. ساقط شدن، برافتادن، ور افتادن
-
سقوط کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادن ۲. برافتادن، برنار شدن ۳. کاهش یافتن ۴. منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن