کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
براستی
لغتنامه دهخدا
براستی . [ ب ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + راستی ) حقاً. (یادداشت مؤلف ). الحق . (یادداشت مؤلف ).
-
براستی
دیکشنری فارسی به عربی
سکن , في الحقيقة
-
واژههای مشابه
-
multiple exostoses, hereditary multiple exostoses, diaphyseal aclasis, multiple cartilaginous exostoses, multipleosteocartilaginous exostoses
چنددُشبَراُستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی بیماری وراثتی که در آن تعداد زیادی برجستگیهای غضروفی یا استخوانیـ غضروفی بر سطح استخوانهای دراز رشد میکند
-
جستوجو در متن
-
در حقیقت
فرهنگ واژههای سره
براستی، به راست
-
certes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
certes، براستی
-
really
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واقعا، راستی، براستی، بالفعل
-
راست نام
لغتنامه دهخدا
راست نام . (ص مرکب ) آنکه براستی شهره و نامی شده است .آنکه نام او براستی و درستی بر سر زبانهاست . آنکه نام او براستی مشهور و نامور گردیده است : زبان ترازو که شد راست نام از آن شد که بیرون نیاید ز کام .نظامی .
-
آور
فرهنگ فارسی معین
(و َ ) 1 - ( اِ.)یقین . 2 - (ق .) براستی ،بی گمان .
-
verily
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به راستی، براستی، حقیقتا، هر اینه، امین، واقعا
-
یقیناً
واژگان مترادف و متضاد
البته، بالقطع، بدرستی، براستی، بیتردید، بیشبهه، بیگمان، قطعاً، محققاً، مسلماً، مطمئناً
-
indeed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در واقع، واقعا، حقیقتا، براستی، همانا، محققا، فیالواقع، فعلا، هر اینه، آره راستی
-
نهمار
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسیار، بیحد، بیشمار، بیمر، بینهایت، زیاد، فراوان، کثیر، وافر ۲. براستی، حقیقتاً، کاملاً، واقعا ۳. مدام، همواره، همیشه
-
واقعاً
لغتنامه دهخدا
واقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] (ع ق ) در حقیقت . بحقیقت . حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی . رجوع به واقع شود.