کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
براری
/barāri/
معنی
= بریه۱
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
براری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَرّیـَّة] [قدیمی] barāri = بریه۱
-
براری
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بری ؛ صحراها، خشکی ها.
-
براری
لغتنامه دهخدا
براری . [ ب َ ری ی ] (ع اِ) ج ِ بریة. صحراها و زمین های بی کشت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
بِرارى
لهجه و گویش بختیاری
berâri برادرى.
-
عمادالملک براری
لغتنامه دهخدا
عمادالملک براری . [ ع ِ دُل ْ م ُ ک ِ ب َ ] (اِخ ) وی از سلاطین «برار» در هند بود که در عهد سلاطین بهمنی دکن (748 - 933 هَ . ق .) خود را در برار شاه خواند واستقلال به دست آورد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 287).
-
lift/cruise engine
موتور برآری ـ پایاسیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] موتور توربین پروانهای یا توربینجت با امکان تغییر جهت رانش برای ایجاد نیروی برآر یا نیروی رانش
-
جستوجو در متن
-
بریه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِّ) [ ع . بریة ] ( اِ.) صحرا، بیابان . ج . براری .
-
aerofoil
ماهیوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] هر سطحی در سازههای هواگرد که طراحی آن بهنحوی است که نیروی بَراری افزون بر نیروی پَسار تولید کند تا در مصرف سوخت صرفهجویی شود
-
lift-lift/cruise
برآرافزا ـ پایاسیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ویژگی هواپیمایی که همزمان مجهز به موتور جت برآری و موتوری با امکان تغییر جهت رانش است
-
نیروپرست
لغتنامه دهخدا
نیروپرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که به زورخویش غره است . که به نیروی خود می بالد : چو نیروپرستی بیفتد به خاک ز ماری به موری برآری هلاک . نظامی .
-
دشت قبچاق
لغتنامه دهخدا
دشت قبچاق . [ دَ ت ِ ق ِ ] (اِخ ) نام دشتی و صحرایی از ترکستان . ناحیه ای است وسیع که بیشتر براری و مروج باشد و میان آن و میان آذربایجان باب الحدید است .
-
مسلمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی] mosalmān پیرو دین اسلام؛ کسی که دین اسلام دارد: ◻︎ بِبَری مال مسلمان و چو مالَت بِبَرند / بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).
-
نیکی پسند
لغتنامه دهخدا
نیکی پسند. [ پ َ س َ ] (نف مرکب ) طالب خیر : چو می خواهی ای مرد نیکی پسندکه نامی برآری به نیکی بلند. نظامی .قدیم نکوکار نیکی پسندبه کلک قضا در رحم نقش بند.سعدی .