کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
برادر
/barādar/
معنی
پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اخوی، داداش، کاکا ≠ خواهر
۲. دوست
دیکشنری
brother, sibling
-
جستوجوی دقیق
-
برادر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اخوی، داداش، کاکا ≠ خواهر ۲. دوست
-
برادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: barātar] ‹دادر› barādar پسری که با دختر یا پسر دیگر از یک پدر و مادر باشد، نسبت به آن پسر یا دختر برادر است؛ داداش.
-
برادر
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ په . ] ( اِ.) پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو ب ا شخص مشترک باشد.
-
برادر
لغتنامه دهخدا
برادر. [ ب َ دَ ](اِ) پهلوی بَراتَر. پسر یا مردی که در پدر و مادر و یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد. اخ . اخوی . داداش . (فرهنگ فارسی معین ). پسر از یک پدر و از یک مادرو یا یکی از آن دو. (ناظم الاطباء). نرینه جز تو از پدر و مادر تو، یا یکی از آن دو...
-
برادر
دیکشنری فارسی به عربی
اخ
-
برادر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: dadi طاری: beray طامه ای: berây طرقی: beray کشه ای: beray نطنزی: borây
-
واژههای مشابه
-
برادر اندر
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ دَ) (اِمر.) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و مادر نباشند.
-
برادر خوانده
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا دِ) (اِمر.) مردی که او را به اخوت برگزیده باشند.
-
دختر برادر
لغتنامه دهخدا
دختر برادر. [ دُ ت َ رِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرزند مادینه ٔ برادر. برادرزاده ٔ مادینه .
-
میانه برادر
لغتنامه دهخدا
میانه برادر. [ ن َ / ن ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) برادر وسطی . برادری که از یک برادر بزرگتر و از دیگری کوچکتر است . برادر میانه . دومین از سه پسر مردی : میانه برادر چو او را بدیدکمان را به زه کردو اندرکشید.فردوسی .
-
حاجی برادر
لغتنامه دهخدا
حاجی برادر. [ ب َ ] (اِخ ) از نزدیکان امیر عادل آقا. از امرای معتبر ایلکانیان . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو شود.
-
برادر وار
دیکشنری فارسی به عربی
اخوي
-
پسر برادر
دیکشنری فارسی به عربی
ابن الاخ
-
برادر کش
دیکشنری فارسی به عربی
قتل الاخ